تاریخ انتشار : یکشنبه 28 فروردین 1401 - 14:54
کد خبر : 13375

معلمان و کلیپ‌هایی که از آن‌ها پخش نمی‌شود!

معلمان و کلیپ‌هایی که از آن‌ها پخش نمی‌شود!

کلاس سوم دبستان بودم. مدارس سه‌شیفته بودند و کلاس‌ها چهل پنجاه نفره. یک معلم پیر و خسته هم داشتیم که لابد چون شغل بهتری گیر نیاورده بود مجبور بود هر روز این جمعیت چموشِ پرانرژی را تحمل کند و گچ تخته سیاه بخورد تا زنده بماند.   معلم اصرار داشت تکالیف را در دفترچه یادداشت

کلاس سوم دبستان بودم. مدارس سه‌شیفته بودند و کلاس‌ها چهل پنجاه نفره. یک معلم پیر و خسته هم داشتیم که لابد چون شغل بهتری گیر نیاورده بود مجبور بود هر روز این جمعیت چموشِ پرانرژی را تحمل کند و گچ تخته سیاه بخورد تا زنده بماند.

 

معلم اصرار داشت تکالیف را در دفترچه یادداشت بنویسیم و والدین امضا کنند. یک روز با وجود اینکه تکالیفم را انجام داده بودم به هر دلیل دفترچه یادداشتم امضا نشد. معلم مرا همراه چند نفر دیگر پای تخته کشاند تا تنبیه کند. برای بعضی این عمل عادی بود و جیره روزانه‌ای که دیر یا زود باید اتفاق می‌افتاد. اما برای منی که همیشه شاگرد درس‌خوان و آرامی بودم پای دردِ غرور در میان بود. از درد تن هراسی نداشتم اما نمی‌توانستم این حقارت و خردشدگی جلو جمع را تحمل کنم. به هرحال زیر میز بازی زدم و چنان قشقرقی به پا کردم که کل مدرسه خبردار شد و معلم نتوانست دِینش را به تعلیم و تربیتم ادا کند. فردا صبح مادرم کلاسم عوض کرد.

 

«خانم مستوفی» نقطه‌ی عطف زندگی تحصیلی من بود. او توانست پتانسیل‌های رهبری و مدیریت را در وجود من کشف کند. میل به دیده شدن و مهم انگاشته شدنم را سیراب می‌کرد. مبصر شدم. دستِ راستِ مقام عظمای معلم بودم. مشق‌ها را من خط می‌زدم. من از دفتر گچ می‌آوردم. خوب‌ها و بدها را من معین می‌کردم و زیر برگه‌های امتحانی‌ام همیشه می‌نوشت: «هزار آفرین خانم دکتر آینده.» من نُه ساله را «خانم دکتر» خطاب می‌کرد. جوانه‌های اشتیاقم هر روز رنگی‌تر می‌شدند و آرزویم معلم شدن بود. هنوز کودکتر از آن بودم که بدانم ارزش و احترام آدم‌ها را میزان درآمدشان مشخص می‌کند.

 

در روزهای اخیر همه گشتند و خشن‌ترین و تاریک‌ترین خاطرات مدرسه‌شان را پیدا کردند. خاطراتی که در آن معلم‌ها هیولاهایی خارج از دایره‌ی انسانیت‌اند. موجوداتی که گویی از یک کُره‌ی دیگر به زمین فرستاده شده‌اند و ماموریتی جز آزار کودکان ندارند. اگر خاطرات بدی از مدرسه دارید، واقعا متاسفم. اما حقیقت این است که معلم‌های ما چیزی جز عصاره‌ی فرهنگِ جاری در جامعه‌ی ما نبوده و نیستند. این آدم‌های بد و خطاکار! بعضا والدین ما بوده‌اند که ممکن بود مدیر، پزشک، تصمیم گیرنده‌ی سیاست‌های کلان و  یا معلم باشند. لذا خُلقیات و عقاید غلط یا درست‌شان را همه‌جا با خود برده‌اند. این افراد خدماتی داشته‌اند، تلاش‌هایی کرده‌اند و البته خطاهایی. اما مساله این است که اگر بخواهیم همچنان در جایگاه کودکانه‌مان و در نقش قربانی بنشینیم و با آه و ناله به معلمان‌مان -که ممکن است حالا یا مُرده باشند- ناسزا بگویم و دلمان برای خودمان بسوزد، کجای جهان درست می‌شود؟

 

من هم موافقم که سیستم آموزشی ما ایرادات اساسی دارد و بارها درباره‌اش نوشته‌ام. اما آیا این ایرادات فقط منحصر به آموزش و پرورش است؟ سیستم بهداشت و درمان، اقتصاد، سیاست، شهرداری، کشاورزی همه درست‌اند؟ بله اولویت با آموزش و پرورش است. چون آموزش و پرورش  انسان ساز است. اما آیا اولویت رفاه، امنیت شغلی و احترام اجتماعی هم با معلم است؟ آیا رتبه‌های برتر کنکور، «معلمی» را انتخاب می‌کنند؟ آیا مدیرانِ آموزش و پرورش نخبه‌ترین‌ها هستند؟ آیا به فرزندان باهوش و پرتلاش‌مان توصیه می‌کنیم، معلم بشوند یا اینکه معلمی را مدام جلو چشمشان تحقیر می‌کنیم؟

 

شخصا با مدرک دکترای شیمی، چندین سال نیروی مازاد بودم تا نور چشمی‌ها بتوانند کلاس بگیرند. چه کسی فهمید؟ چه کسی مطالبه کرد؟ چه کسی اعتراض کرد؟ مگر همه ما به طریقی به آموزش و پرورش وصل نیستیم؟ در مساله «رتبه‌بندی معلمان» که تعلل‌ها و جفاهای بسیار رخ داد چه کسی از شما مردمِ نگرانِ آموزش، ازاین مطالبات حمایت کرد؟ هر سیستمی پیشرفتش را مدیون نخبه‌هاست و نخبه‌ها در حال خروج از آموزش‌و پرورش هستند. متاسفانه عشق دلیل خوبی برای ماندن در شغل یا حتی رابطه‌ای که هیچ‌کدام از نیازهایت را برطرف نمی‌کند، نیست. چه کسانی باقی می‌مانند؟ همین‌ها که کلیپ‌هایشان را دست به دست می‌کنید.

 

به جرات می‌گویم در همین سیستم پر اِشکال هم، غالب همکارانم با تمام وجود هرچه دارند را بر سر امر آموزش گذاشته‌اند. ما تنها قشری بودیم که با وجود مشکلات اقتصادی در دوران کرونا از وقت و سرمایه‌ی شخصی انفاق کردیم. چه بسیار معلمانی که دچار هزینه‌های گزاف خرید گوشی و لپ تاپ شدند. همکارانی که طعنه و کنایه‌ها را تحمل می‌کردند که «مگر شما هم کار می‌کنید؟ دارید حقوق مفت می‌گیرید» و باز تا پاسی از شب مشغول تهیه کلیپ آموزشی و تصحیح برگه و پاسخ به دانش‌آموزان بودند. نمره‌ی چشم بسیاری از ما بالا رفت و نمره اعصابمان پایین آمد و دم نزدیم. اما شما این دلسوزی‌ها و به آب و آتش زدن‌ها را نمی‌بینید، چون کلیپ‌شان پخش نمی‌شود. ما هم لبخند می‌زنیم و برای همه دعای خیر می‌کنیم.

 

 

دکتر کوثر شیخ نجدی نویسنده و کارشناس مسائل آموزشی

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مداد مشکی

کسب‌وکار
تبلیغات