تاریخ انتشار : شنبه 16 مرداد 1400 - 19:57
کد خبر : 9696

جدایی بیل گیتس از میلیندا؛ ساخت ایران

جدایی بیل گیتس از میلیندا؛ ساخت ایران

بیل گیتس و همسرش میلیندا بعد از ۲۷ سال زندگی مشترک از هم جدا شدند. گفتند سه فرزند فوق‌العاده بزرگ کرده‌اند اما دیگر باعث شادی و رشد هم نمی‌شوند. از یک منظر، این یعنی نهایت احترام به حقوق انسانی و کمال فردی در یک جامعه.   بیل گیتس به عنوان یک مرد در شرایطی طلاق

بیل گیتس و همسرش میلیندا بعد از ۲۷ سال زندگی مشترک از هم جدا شدند. گفتند سه فرزند فوق‌العاده بزرگ کرده‌اند اما دیگر باعث شادی و رشد هم نمی‌شوند. از یک منظر، این یعنی نهایت احترام به حقوق انسانی و کمال فردی در یک جامعه.

 

بیل گیتس به عنوان یک مرد در شرایطی طلاق را می‌پذیرد که ناچار است نیمی از ثروتش را معادل ۷۳ میلیارد دلار به میلیندا بدهد.

 

بیایید تصور کنیم این دو نفر در جامعه ما زندگی می‌کردند. میلیندا چون حق طلاق ندارد، باید اول شکایت کند و چند جفت کفش پاره کند تا ثابت کند بیل معتاد است، دست بزن دارد و خرجی نمی‌دهد. ( اینکه بگوید تفاهم نداریم و باعث رشد و شادی هم نمی‌شویم دادگاه را به خنده می‌اندازد.)

 

از آنجایی‌که بیل پولدار است، دادگاه برای میلیندا ماهی هفتصد هزار تومان نفقه تعیین می‌کند و به او می‌گوید که اعتیاد و ولنگاری هم دلایل مهمی برای طلاق نیستند.

 

 

میلیندا تصمیم می‌گیرد مهریه‌اش را که هزار و صد و چهارده سکه است به اجرا بگذارد تا بیل برای طلاق تحت فشار قرار بگیرد. اما بیل به‌وسیله آشنایانی که همه جا دارد ثابت می‌کند دخلش به زور کفاف خرج را می‌دهد و مایکروسافت اساسا یک شرکت ضررده است و همین روزها درش تخته می‌شود.

 

قاضی، میلیندا را  کنار می‌کشد، چشمکی می‌زند و می‌گوید “دخترم، سه سال است داری می‌روی و می‌آیی، بیا همین ماهی یکی دو تومن را بگیر، دفعه بعد همین هم گیرت نمی‌آید”

 

میلیندا که حالا قهر کرده و رفته منزل خواهرش (چون پدر و مادرش سال‌ها قبل فوت کرده‌اند) نشسته و آبغوره می‌گیرد. بیل زنگ می‌زند‌: “ببین اگر می‌خواهی اجازه بدهم بچه ها را ببینی بهتر است بیایی مهریه را ببخشی…” میلیندا و بیل تا جایی که بلدند به هم فحش می‌دهند.

 

فردا میلیندا راضی می‌شود مهریه را ببخشد. در دادگستری قرار می‌گذارند. چند دقیقه در پورشه کلکسیونی بیل می‌نشینند‌. بیل می‌گوید: ” این‌قدر طلاقت نمی‌دهم که موهایت رنگ دندانت شود… فکر کردی می‌گذارم آب خوش از گلویت پایین برود؟ من که مشکلی ندارم می‌توانم تا چهار تا هم زن بگیرم…”

 

 

میلیندا خونش به جوش می‌آید و فحش می‌دهد. بیل هم فحش‌های بدتری می‌دهد. میلیندا می‌خواهد از داشبورد دستمال کاغذی بردارد که ناگهان دستش به شی‌ء سردی برخورد می‌کند. آرام بیرون می‌کشد و به سمت بیل نشانه می‌رود. بیل خنده‌ای هیستریک سر می‌دهد و می‌گوید: “جراتش را داری؟ از اول هم بی‌عرضه بودی”

 

میلیندا فکر می‌کند چیزی برای از دست دادن ندارد. اما قبل از آن صدای شلیک شش گلوله همه را دور ماشین جمع کرده است. …میلیندا ثروتمندترین زن جهان می‌شود.

 

✍دکتر کوثر شیخ نجدی

 

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مداد مشکی

کسب‌وکار
تبلیغات