تاریخ انتشار : جمعه 22 مرداد 1400 - 7:39
کد خبر : 9823

لزوم بازخوانی تاریخ معاصر ایران از نظرگاه اقتصاد سیاسی بین الملل

لزوم بازخوانی تاریخ معاصر ایران از نظرگاه اقتصاد سیاسی بین الملل

مرداد ماه هر سال یادآور نهضت مشروطه ایران است. واقعه ای که تاکنون از نظرگاه های متعدد مورد بررسی و تبیین صاحبنظران قرار گرفته است. سئوالات متعددی نظیر اینکه مشروطه ایرانی رویدادی طبقاتی بود یا نخبگانی؟ جایگاه مردم در این رویداد کجا بود؟ و چرا مشروطه به آن سرانجام شوم رسید، بارها مطرح شده و

مرداد ماه هر سال یادآور نهضت مشروطه ایران است. واقعه ای که تاکنون از نظرگاه های متعدد مورد بررسی و تبیین صاحبنظران قرار گرفته است. سئوالات متعددی نظیر اینکه مشروطه ایرانی رویدادی طبقاتی بود یا نخبگانی؟ جایگاه مردم در این رویداد کجا بود؟ و چرا مشروطه به آن سرانجام شوم رسید، بارها مطرح شده و پاسخ های متعددی هم به آن داده شده است.

 

از مشروطه که بگذریم اقدام عجیب سفرای روس و انگلیس در بازنمایی تصویر تحقیر ایرانیان در ماجرای کنفرانس تهران (۱۹۴۳) اتفاق مهم این روزهای سپهر سیاست ایران است که لزوم واکاوی دوباره رویدادهای ایران معاصر را بیش از پیش گوشزد می کند؛ اتفاقی که لزوم بازخوانی دوباره رویدادهایی نظیر مشروطه، نهضت ملی شدن نفت و . . . را بیش از پیش هویدا می سازد.

 

بر همین اساس به سراغ دکتر جواد حق‌گو  عضو هیات علمی دانشگاه تهران رفتیم. وی معتقد است برای ادراک رویدادهایی چون مشروطه ایرانی باید نگاهی جدید مورد توجه صاحبنظران قرار گیرد.

 

به اعتقاد وی تبیین چرایی و چگونگی مشروطه ایرانی یا شکست ملی شدن صنعت نفت و یا حتی اشغال ایران در جنگ جهانی دوم تنها از دریچه اقتصاد سیاسی بین الملل قابل انجام است. همچنین واکاویده شدن این رویدادهای مهم تاریخی از نظرگاه متغیرهای داخلی یکی از آفت های تحلیل وقایع تاریخ معاصر ایران است. در ادامه مهمترین محورهای گفتگو با این استاد دانشگاه تهران را می‌خوانیم:

 

 

معتقدم اتفاقات مشروطه را باید نخبگانی تحلیل کرد و معنای طبقاتی آن که بیشتر در رویکردهای چپ مطرح است خیلی معنایی ندارد و نمی توان از آن چهارچوب مفهومی استفاده کرد. اینجا بحث بحث نخبگانی است و ما به هر حال سردمداری دو جریان اصلی را در ماجرای مشروطه می بینیم:

  1. جریان مذهبی با سردمداری روحانیون و شخصیت هایی مانند آیت الله طباطبایی و بهبانی، شیخ فضل الله نوری، آیت الله نایینی و حتی چهره های نامدارتری مانند آخوند خراسانی که بعدها وارد ماجرا می شوند.
  2. جریان روشنفکر با سردمداری شخصیتهایی چون تقی زاده و میرزا آقاخان کرمانی

 

اینجا دقیقا می بینیم که جریان مشروطه خواهی ایران را باید یک اتفاق نخبگانی دید. طرح مطالبات مردمی و تهییج مردم و توده ها از کانال روحانیون و روشنفکران صورت می گیرد. وقتی اتفاقات مسجد شاه و ماجرای مجازات چند تاجر خوشنام ایرانی به دلیل افزایش قیمت قند که توسط علاء الدوله در مسجد شاه صورت گرفت و پیوست آن ماجرای بست نشینی در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) و اتفاقات بعدی را که منجر به مهاجرت کبری شد نگاه می کنید، نمی توانید متغیر نخبگانی و تهییجی که از سوی علما و و روحانیون صورت می گیرد و مطالبات مردم توسط آنها تئوریزه می شود نادیده بگیرید. یا مثلا هدایت بخشی از توده های مردم با حمایت روشنفکران به سفارت انگلیس را کسی نمی تواند کتمان کند.

 

واقعیت آن است که وقوع و سرنوشت مشروطه ایرانی و نهضت ملی شدن نفت را تنها آنگاه می توان به طور دقیق فهم کرد  که از نظرگاه اقتصاد سیاسی بین الملل این پدیده را تبیین کنیم.

 

به هرحال برای ایران در آن بازه های زمانی نقشی توسط قدرت های بزرگ تعریف شده بود. نقش و کارکردی که طبیعتاً در راستای تامین منافع قدرتهای بزرگ آن زمان (روسیه و انگلستان و بعدها ایالات متحده آمریکا)  تعریف شده است. بر همین اساس است که ادعا می کنیم سرنوشت مشروطه ایران و بسیاری دیگر از رویدادهای تاریخ معاصر ایران را باید از منظر  متغیر کلان اقتصاد سیاسی بین الملل مورد ردگیری قرار داد. یعنی طی مسیر  مشروطه ایران به جایی که در آن فردی مانند شیخ فضل الله نوری با آن وضعیت اسفناک اعدام می شود، یا سرنوشت تلخ دکتر محمد مصدق و رجالی چون دکتر فاطمی را باید از همین دریچه مورد بررسی قرار داد.

 

تدقیق در همین مثال ها نشان می دهد که جریانات وابسته به سفارت های روسیه ، انگلیس و آمریکا نقشی اساسی در رویدادهایی از این دست داشته اند؛ نقش آفرینی ای که البته مسبوق به سابقه بوده و دهه ها قبل در سرنوشت بزرگانی چون قائم مقام و به طور خاص امیرکبیر هم تکرار شده بود. برای مثال بازخوانی مستندات تاریخی به وضوح نشان از آن دارد که دو سفارتخانه روس و انگلیس در ترور و قتل امیرکبیر نقشی محوری داشته اند.

 

در مشروطه نیز همین اتفاق افتاد. مشروطه ای که قرار بود اصلاحاتی ایجاد کند و پاسخی به مطالبات مردمی در حوزه عدالت اجتماعی بدهد، شعارهایش به سمت و سوی دیگری تغییر کرد و حتی مفاهیم درخشانی مانند آزادی، قانون، مساوات و دموکراسی هم از زاویه ای غیربومی و وارداتی تبیین شد؛ مفاهیمی که اگرچه بعدها در قانون اساسی مشروطه و متمم آن نیز آورده شد اما نهایتا تعاریفی پیدا کرد که با آنچه که از ابتدا در ذهن مشروطه خواهان و توده های مردمی بود نسبتی نداشت و خود این مسئله باعث نوعی آنومی در اجتماع ایرانیان شد.

 

از دل این آنومی حکومت بسته رضا خان بیرون می آید. به عنوان یک قاعده کلی نباید تردید داشت که از حاکم شدن آنومی بر جامعه حتما حکومت های بسته بیرون می آید؛ اتفاقی که قبلا در خود انگلستان و روسیه و فرانسه بعد از انقلاب ۱۷۸۹ هم تکرار شده بود. ظهور شخصیت هایی چون کراموِل، استالین و ناپلئون ترجمانی از این ادعا است. اتفاقی که باعث می شود جامعه ایران عملا به شرایط بدتر از دوران پیشا مشروطه بر گردد.

 

در این وضعیت قانون مداری، حکومت قانون، مردم سالاری، دموکراسی، حقوق بشر، حقوق اساسی مردم، عدالت، حق آزادی بیان و همه چیزهایی که بعنوان حقوق ملت در متمم قانون اساسی مشروطه به آن اشاره می شود عملا محلی از اعراب ندارد . تمام این مسائل را هم باید از نظرگاه نحوه توزیع قدرت در ساختار نظام بین الملل و تحولات آن و تبادلاتی که بین قدرت های بزرگ ( انگلستان و روسیه ) صورت می گیرد مورد توجه قرار داد. طبیعتا نمی خواهیم همه اتفاقات مشروطه را نتیجه پویایی نظام بین الملل بدانیم اما آنچه که نهایتا سرنوشت مشروطه ایران را رقم می زند بخش قابل توجهی از آن نتیجه پویایی نظام بین الملل و خواست قدرتهای بزرگ است.

 

همین ماجرا را در نهضت ملی شدن صنعت نفت نیز می توان دید. آنچه که بر سر نهضت ملی شدن نفت ایران و دکتر مصدق آمد و کودتای ضد مردمی که اتفاق افتاد همه نتیجه دخالت های دول بزرگ است که منافع آنها در خطر بود. حتی کمی قبلتر از ماجرای ملی شدن صنعت نفت و پس از اشغال ایران از سوی قوای متفقین کافی است به ماجرای غائله آذربایجان نگاه کنید. در  بحث اشغال ایران و عدم خروج سربازان روس از شمال ایران می بینید آنها کشور ایران را به شکل یک طعمه می بینند و بر اساس همین نگاه برای سرنوشت مردم ایران تصمیم می گیرند. ماجرای قرارداد ۱۹۱۹ و ۱۹۱۵ که قبل از جنگ جهانی دوم است تا بعد از سال های ۱۹۴۴-۱۹۴۵ و اشغال ایران و غائله آذربایجان همه اینها را که ملاحظه کنید می بینید ردپای انگلستان و روسیه در تمام این مسائل وجود دارد؛ کشورهایی که برای بر هم زدن توازن قدرت به نفع خود در تلاش اند.

 

یعنی اگر روسیه در شمال ایران با حمایت از سید جعفر پیشه وری به دنبال جدایی آذربایجان و کردستان و کسب امتیاز نفت شمال است، انگلستان هم در جنوب خصوصا در مناطق نفتی فعال و مشغول تهییج اعراب خوزستان است. حتی اقدام انگلستان در مقابله با توده ای ها از این رهگذر قابل تبیین است.

 

زیاده خواهی دول روس و انگلیس تا بدانجا است که حتی بحث تجزیه ایران به سه قسمت دوباره مطرح می شود و قرار می شود مناطق مرکزی را نیز به آمریکایی ها بدهند و با برقراری یک جمهوری، ایران را به سه قسمت اصلی تقسیم و تجزیه کنند. قسمت شمالی سهم روسیه ، قسمت مرکزی سهم آمریکا و قسمت جنوبی سهم انگلیس. بسیاری از مسائلی که در این دوره و دوره های بعد گریبانگیر ایران بود نتیجه نقش انفعالی ایران در نظام بین الملل و نظام جهانی بوده است و همه این ها را می توان از منظر اقتصاد سیاسی بین الملل ردگیری کرد. همین ماجرا قرار بود درباره انقلاب ۵۷ نیز اتفاق بیافتد که تجربه انقلابیون ایران از وقایع مشروطه و نهضت ملی شدن صنعت نفت مانع آن شد.

 

 

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مداد مشکی

کسب‌وکار
تبلیغات