تاریخ انتشار : دوشنبه 17 آذر 1399 - 16:50
کد خبر : 3792

مغزی که با هر لایک استریپ‌تیز می‌کند

مغزی که با هر لایک استریپ‌تیز می‌کند

۱⃣ پدربزرگم وقتی از خانه بیرون می‌آمد تا برسد مسجد، صد نفر اهل محل سلامش می‌دادند. چشم توی چشم. لابد گاهی می‌ایستادند دست گرمی می‌دادند‌. احوال رفیقی را می پرسیدند و برنامه‌ی امری را می‌ریختند. آنها می‌توانستند روی قول و حرف و نگاه و سلام هم حساب کنند. ما چقدر می‌توانیم روی لایک و قلب

۱⃣ پدربزرگم وقتی از خانه بیرون می‌آمد تا برسد مسجد، صد نفر اهل محل سلامش می‌دادند. چشم توی چشم. لابد گاهی می‌ایستادند دست گرمی می‌دادند‌. احوال رفیقی را می پرسیدند و برنامه‌ی امری را می‌ریختند. آنها می‌توانستند روی قول و حرف و نگاه و سلام هم حساب کنند. ما چقدر می‌توانیم روی لایک و قلب آدم‌های مجازی حساب کتیم؟
آنهایی که تا دیروز طرفدار فلان بازیگر بودند و برایش یقه چاک می‌دادند و عکس‌های ازدواج و طلاق و چاق و لاغر شدنش را با پشتکار دنبال می‌کردند، با یک خطای لفظی فحش‌کشش می‌کنند. به همین راحتی. فحش می‌دهند تا بتوانند همه‌ی آن روی سکه را که تا به امروز حالشان را بد کرده بود بیرون بریزند.

 

۲⃣ به نظر می‌رسد جهت حرکت ما در شبکه‌های اجتماعی خصوصا اینستاگرام به سمتی است که هر چیزی در فیک‌ترین شکل ممکن‌اش، در غیر واقعی‌ترین حالتش به نمایش گذارده می‌شود. و پی‌آمدش برای ما تماشاگران چیزی است که بیایید اسمش را حس بد پنهان بگذاریم. یک احساس رخوت و کسالت که نتیجه‌ی دائمیِ “نشدن”، “نبودن”، “نداشتن” و “نرفتن” است. ما به چه سفرها که نرفته‌ایم، چه دوستانی که نداشته‌ایم، چه لباس‌ها و رنگ‌ها و رقص‌ها و شادی‌ها را که تجربه نکرده‌ایم. چقدر بقیه دارند کارهای مختلفی انجام می‌دهند و ما گوشه‌ی‌ مبل ول شده‌ایم و هیچ کاری نمی‌کنیم. جملات روانشناسی زرد هم وسط اسکرول‌ها به چشم می‌آید: “بیا چنین و چنان کن تا انرژی‌های مثبت از همه طرف جذبت شوند.”

تعجب نمی‌کنم اگر مغزمان پس از ساعت‌ها اسکرول اینستاگرام، برهنه بیرون بپرد و اعلام خودانتحاری کند.

 

۳⃣ تجربه شخصی ثابت کرده هر زمان در زندگی بیشتر لذت برده‌ام یا بیشتر آموخته‌ام تمایل کمتری به مشارکت مجازی داشته‌ام. گاهی اصلا فراموش کرده‌ام چنین مکان جعلی هم در جهان وجود دارد. مکان جعلی‌ای که همگی آنرا به رسمیت شناخته‌ایم و درش غوطه‌وریم.

 

۴⃣ نمی‌شود که همه‌اش بد باشد. چند نفری هم هستند که مطالب خوبی تولید می‌کنند. یکی از همین آدم‌ها که اتفاقا استاد دانشگاه و جامعه‌شناس است، می‌آید، مطلبش را پرت می‌کند توی اینستاگرام و می‌رود. منظورم این است که با فالور‌هایش جوری رفتار می‌کند که انگار حرف و نظرشان هیچ اهمیتی ندارد. نگاه از بالا دارد. شاعر و نویسنده و خواننده و غیره‌اش را هم داریم. یعنی بعد از مدتی شخص، احساس خداوندگارِ عالم بودن بهش دست می‌دهد. اینها که تازه نوع فرهیخته ماجرا هستند. کاری با انواع سخیف‌شان ندارم.

نتیجه اینکه این‌روزها دلم می‌خواهد به عصر پدربزرگ برگردم. جایی‌که آدم‌ها و لایک‌ها و حتی بلاک‌هایشان واقعی بود. می‌شد بروی از کسی که دست روی شانه‌ات گذاشته و توی صورتت لبخند زده صد تومان دستی بگیری و مطمئن باشی آبرویت در سطح خاورمیانه و دیگر سطوح بین‌المللی نمی‌رود.

 

نوشتاری از کوثر شیخ نجدی

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 3 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 1
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

usnqwxsvsk دوشنبه , ۶ آذر ۱۴۰۲ - ۱:۵۷

Muchas gracias. ?Como puedo iniciar sesion?

مداد مشکی

کسب‌وکار
تبلیغات