تاریخ انتشار : جمعه 3 شهریور 1402 - 12:41
کد خبر : 18981

کوثر شیخ نجدی

ابراهیم گلستان؛ آینه‌ای برابر عاشقان خودشیفته‌ها

ابراهیم گلستان؛ آینه‌ای برابر عاشقان خودشیفته‌ها
آن روز فروغ پس از مجادله با گلستان در حالی که یک مشت قرص خورده با حالتی عصبی و ناهُشیار سوار آن خودرو می‌شود و با سرعت رانندگی می‌کند

ابراهیم گلستان درست پنجاه و هفت سال بعد از مرگ فروغ فرخزاد زنده ماند، زندگی کرد و حتی یک خط درباره‌ی فروغ ننوشت.‌ این آن روی سکه‌ی یک شخصیت خودشیفته است؛ شخصیتی که همه کس و همه چیز در اطراف او برایش ابزارهای سوء استفاده‌اند. حتی از عشق و شیدایی آدم‌ها برای رشد خودش پلکان می‌سازد. ابراهیم گلستان چند فیلم و مستند ساخت، چند کتاب نوشت، تاثیر‌گذار بود (هر چند در پنجاه سال اخیر کار فاخری تولید نکرد.) احتمالا بعضی از ما کتاب‌هایش را بخوانیم و فیلم‌هایش را ببینیم، اما در بُعد فردی یک روی دیگر هم داشت. یک خودِ دروغین آرمانی داشت که آدم‌های زیادی از جمله فروغ باورش کرده بودند.

 

غالبا افرادی که عزت نفس پایین و خودانگاره‌ی ضعیفی دارند و نیازمند یک ناجی، قهرمان، یک مرشد هستند تا آنچه را در درون خودشان هست کشف کنند اسیر جولان خودشیفته‌ها می‌شوند.

 

در بخشی از خاطرات کیانوری آمده که یک روز وقتی به دیدن فروغ در استودیو گلستان می‌رود، فروغ را بشدت ناراحت و گریان می‌بیند، با چشمانی سرخ و ورم کرده. او نامه‌های گلستان به فخری (زنش) را دیده است که در این نامه‌ها نوشته است «چیزی که در زندگی برایش مهم است تنها اوست، و فروغ را برای سرگرمی و تفنن می‌خواهد، که فروغ هرگز در زندگی‌اش مهم نبوده. که این زن برایش کوچکترین ارزشی ندارد. که وجود او برایش هیچ هست. هر چه هست تنها فخری است که زنِ  و مادر فرزندانش است.»

 

فروغ می‌گفت و با شدت می‌گریست. و بعد تصمیم گرفت به محض اینکه گلستان برگشت برای همیشه از او جدا شود. اما می‌دانیم که چنین نشد. می‌دانیم که این جماعت خودخواه خصوصا که به ابزار هنر مسلح شده باشند، چطور بلدند آدم‌ها را بازی بدهند. فروغ با گلستان ماند تا یک بار دیگر بر سر عشق گلستان و ناراحتی‌های تلخی که این مرد مدام برایش رقم می‌زد، دست به خودکشی بزند. یک جعبه قرص گاردنال را یک جا بلعید. حوالی غروب کلفتش متوجه این مسئله شد و او را که بیهوش بود به بیمارستان البرز بردند. کلفتش گفته بود که آن روز گلستان به منزل فروغ آمده و به شدت با یکدیگر به دعوا و مجادله کرده‌اند و پس از آن بود که فروغ قرص‌ها را خورد.

آیا فروغ روان‌پریش بود؟ یا عاشق. جایی در نامه‌‌اش به ابراهیم چنین می‌خوانیم:  «عزیزم. عزیزم. عزیزم. قربانت بروم. دوستت می‌دارم. دوستت می‌دارم. یک لحظه از مقابل چشمم دور نمی‌شوی. نفسم از یادت می‌گیرد و خونم در قلبم طغیان می‌کند. شاهی، دوستت دارم..»

 

آن‌وقت گلستان حتی وقتی از او درباره‌ی این‌که بعد از فوت فروغ چه روحیه‌ای داشته، یا اینکه چرا دیگر فیلم نمی‌سازد، می‌پرسند؛ جواب سربالا می‌دهد و می‌گوید: «برای فیلم ساختن به پول نیاز بود که من به اندازه کافی نداشتم» در حالی‌که خودش هم معترف بود که «فروغ جوشش عاطفی داشت من هم گُر می‌گرفتم.» اما به قدر چند جمله هم حاضر نیست برای فروغ مایه بگذارد. برای آدمی که تاریخ مصرفش لابد تمام شده و دیگر الهام بخش او نیست، دیگر از عشق او گرم نمی‌شود و به شور نمی‌آید. حتی درباره‌ی فیلم «خانه سیاه است» فروغ نیز قضاوت ساده‌ای می‌کند و این فیلم را اثری آنچنان بزرگ نمی‌داند. راست می‌گوید، او در واقع جز خودش هیچ‌‌کس و هیچ‌چیز را موضوع قابل اعتنایی تشخیص نمی‌دهد.

 

گلستان فیلم ساخت، خودش را مشهور کرد، تحسین آدم‌ها را برانگیخت، خیلی‌ها مثل آل‌احمد را تحقیر کرد، با شاه مملکت گفتگو کرد، از شرکت نفت پول‌های کلان گرفت و بیش از دو زن را بازی داد و چنانچه می‌دانیم دستِ کم یکی را به کشتن داد و بدون عذرخواهی مُرد.

 

اما برسیم به پرده آخر «زنی تنها در آستانه‌ی فصلی سرد» که در آخرین ساعات عمرش با مداد ابرو به غلامحسین ساعدی این‌گونه نوشته است:  به ایوان می‌روم/ و انگشتانم را بر پوست کشیده‌ی شب می‌کشم/ چراغ‌های رابطه تاریک‌اند.

 

آن روز فروغ پس از مجادله با گلستان در حالی که یک مشت قرص خورده با حالتی عصبی و ناهُشیار سوار آن خودرو می‌شود و با سرعت رانندگی می‌کند. آیا به نظر می‌رسد فقط می‌خواسته به یک سفر عادی برود؟ او که دوباره از درگاه ابراهیم رانده شده و از عشق و توجه و حمایت و مراقبتی که شایسته‌اش بوده محروم مانده و گویی هیچ امیدی به دریافت آن ندارد، مرگ را آسانتر از این هذیان آشفته می‌یابد.

 

آری دلباخته خودشیفته‌ها شدن یک سراب ابدی‌ است، یک گرداب نابود کننده. حتی اگر فکر کنی «تولدی دیگر» رخ داده، حتی اگر در مجاورت‌شان فیلم بسازی و شعر بنویسی، اما روانت را چنان می‌‌رنجانند که «همه‌ی هستی‌ات بشود آیه‌های تاریکی»

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مداد مشکی

کسب‌وکار
تبلیغات