تاریخ انتشار : سه شنبه 16 دی 1399 - 23:36
کد خبر : 4553

نظرات و تذکرات همسر امام در اعلامیه‌ها

نظرات و تذکرات همسر امام در اعلامیه‌ها

چند دقیقه بعد ایشان می‌آیند. به احترامشان بر می‌خیزم. خواهش می‌کند که بنشینم. در حرکاتشان چالاکند و من با ولع رفتارشان را زیر نظر دارم.   می گویند: نامه ها را باید بدهم ایشان ببرند. ( مقصودشان دامادشان است که قصد عزیمت بسوی منزل اقامتگاه امام را دارند) و بعد پشتی را که به آن

چند دقیقه بعد ایشان می‌آیند. به احترامشان بر می‌خیزم. خواهش می‌کند که بنشینم.

در حرکاتشان چالاکند و من با ولع رفتارشان را زیر نظر دارم.

 

می گویند: نامه ها را باید بدهم ایشان ببرند. ( مقصودشان دامادشان است که قصد عزیمت بسوی منزل اقامتگاه امام را دارند) و بعد پشتی را که به آن تکیه داده بودند کناری زده و نامه های فراوان را روی هم دسته می کنند و با سرعت می روند. پیرزن هم نامه ای را که برایش نوشته ام بدست ایشان می سپارند. با عجله بر می گردند و احساس می کنم باید با سرعت بیشتری بحث را ادامه و خاتمه دهم.

 

می گویم: اجازه می فرمایید سوال بعدی را مطرح کنم؟

 

می گویند: بله. خواهش می کنم.

 

می پرسم: آیا تا کنون با هیچیک از خبرنگاران مطبوعات یا رادیو و تلویزیون های داخلی و خارجی مصاحبه ای داشته اید؟

 

می فرمایند: نخیر. اصلا. اما وقتی در پاریس بودیم یک دختر خانم یونانی که می گفت دانشجو است به اتفاق خانم دیگری که بعنوان مترجم با ایشان آمده بود – مثل همه کسان دیگری که بدیدارمان می آمدند و صحبت می کردند – و ضمن صحبت های عادی که با شوخی هم توام بود دو سه سوالی کردند که جوابشان را گفتم. ولی بعدا متوجه شدم که این گفت و شنود معمولی بعنوان مصاحبه در یکی از نشریات منتشر شده که بسیار ناراحت شدم.

 

می پرسم: روزهای تبعید بر شما چگونه گذشت و در این روزها چه نقشی جز همسر بودن برای امام داشتید و باز می گویم آیا از اول در کنار امام بودید مثلا در ترکیه؟

 

می گویند: اصلا در ترکیه نبودم و ۱۴ سال در عراق بوده ام. وقتی ایشان به عراق می رفتند می دانستم برای مدتی متمادی آنجا خواهند بود و دشواری های فراوان در انتظارشان هست و من خودم را برای هر نوع فداکاری آماده کرده بودم و در راه او و مرام او همراه و کمک بوده ام.

 

می پرسم: آیا شما هیچ فعالیت سیاسی یا اجتماعی داشته اید یا حالا دارید؟

 

می گویند: خیر. من فعالیت سیاسی یا اجتماعی مستقیم نداشته ام. من زنی بودم که در پشت جبهه از امام نگهداری می کردم بطوری که فکر ایشان و جسم ایشان آسودگی داشته باشد و بتواند وظیفه اش را به آسانی و صحیح انجام دهد و زمینه را برای مبارزات پیگیر و خستگی ناپذیرشان حداقل در محیط خانه کاملا فراهم می نمودم. در مواقع مبارزات هم نظراتم را به ایشان می گفتم. آخر آن وقتها آن طور نبود که ایشان فعالیت های شدید مثل موقعی که در پاریس بودیم داشته باشند و هفته ای دو یا چند اعلامیه صادر نمایند. از این جهت برای دادن اعلامیه ها موقعیت مناسبی برای اظهار نظر من وجود داشت. منهم نظرم را می گفتم. ایشان هم آنهایی را که مفید می دانستند اعمال می نمودند.

 

می پرسم: مثلا چه نوع نظریه ای می دادید؟

 

می فرمایند: بعنوان مثال تذکر میدادم در اعلامیه ها نام همه اقشار برای مبارزه خواهی برده شود یا از همه طبقه ها تشکر و سپاس شود.

 

بخش پنجم:

نامه برای پیرزن

 

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مداد مشکی

کسب‌وکار
تبلیغات