تاریخ انتشار : سه شنبه 12 مهر 1401 - 18:44
کد خبر : 15931

مصطفی مهرآیین

جامعه ایران مانند بچه‌ای است که از سینه مادرش جدا شده است

جامعه ایران مانند بچه‌ای است که از سینه مادرش جدا شده است

رَنج اجتماعی از گذشته تا به امروز وجود داشته است؛ به صورت‌ های مختلف جنگ، کشتار، درگیری، سیل، طوفان و بیماری. اما رنج‌ها همگی به شکل فردی تجربه می‌شوند و در مرحله رنج اجتماعی نیستند.   نقش و زبان هنرمندان که فرقی ندارد زبان شاعر باشد یا فیلم‌ساز، روشنفکر، هنرمند، سلبریتی، نقاش یا رمان‌نویس باشد؛

رَنج اجتماعی از گذشته تا به امروز وجود داشته است؛ به صورت‌ های مختلف جنگ، کشتار، درگیری، سیل، طوفان و بیماری. اما رنج‌ها همگی به شکل فردی تجربه می‌شوند و در مرحله رنج اجتماعی نیستند.

 

نقش و زبان هنرمندان که فرقی ندارد زبان شاعر باشد یا فیلم‌ساز، روشنفکر، هنرمند، سلبریتی، نقاش یا رمان‌نویس باشد؛ در واقع وظیفه این نیروها این است که رنج فردی را به یک رنج جمعی و ترومای جمعی، از طریق برساخت فرهنگی که ایجاد می‌کنند تبدیل کنند‌ یعنی با نمایش‌سازی، قصه‌سازی و روایت از آن رنج، رنج جمعی بسازند و آن رنج را به ترومای جمعی تبدیل کند و این رنج جمعی بشود هویت و ساخت ما.

 

در حالت عادی و بدون زبان سلبریتی‌ها، رنج فردی باقی خواهد ماند و فراموش خواهد شد. به همین دلیل نقش روشنفکران و سلبریتی‌ها با داشتن این توان یعنی به عنوان کسانی که دارای قدرت زبان هستند و همچنین قدرت برساخت فرهنگی و اجتماعی بسیار مهم است که این پدیده‌های فردی را به رنج جمعی تبدیل کنند.

 

حالا این رنج جمعی دو سویه پیدا می‌کند؛ یک سویه اینکه در راستای قدرت حرکت کند و یک سویه اینکه در راستای مردم حرکت کند. یعنی این افراد توانایی این را دارند که روایتی از این ماجراها بسازند و در راستای قدرت مثلا بگویند همه اینها اغتشاش‌گر و کسانی هستند که پول گرفته‌اند تا علیه منافع نظام دست به آشوب بزنند؛ مانند زمانی که آقای احمدی‌نژاد گفته بود اینها خس و خاشاک هستند؛ بنابراین می‌شود اینگونه قصه ساخت و این ترومای جمعی را به این شکل برساخت فرهنگی کرد و در راستای قدرت حرکت کرد.

 

 

در نوع دوم می‌شود در راستای مردم حرکت کرد و در خدمت نیروهای معترض بود؛ یعنی آن چیزی که در فضای مدنی وجود دارد و نیروهای معترضی که در فضای مدنی و اجتماعی حضور دارند و پدیده شخصی را به پدیده جمعی تبدیل می‌کنند. در این میان، زبان می‌تواند فرد را تبدیل به سوژه کند. همه ما فرد هستیم؛ بنده با نام مصطفی مهرآیین یک فرد هستم اما وقتی زبان می‌شوم تبدیل به سوژه، قَدر، تحلیل‌گر، معترض و استاد دانشگاه می‌شوم‌‌؛ کار زبان این است.

 

وقتی ماشینی آتش زده می‌شود باید به لحاظ فرهنگی برساخت شود؛ به زبان یکی از متفکران که می‌گفت خون باید تبدیل به کلمه و واژه شود؛ به زبان یکی از کسانی که در درگیری‌ها و جنگ‌های داخلی کلمبیا زندانی شده بود می‌گفت بزرگترین درد من این نیست که به جسمم آسیب می‌رسانند بلکه بزرگترین درد من دیده نشدن من است اینکه گمان کنند وجود ندارم.

 

کار اهل فرهنگ، روشنفکر، هنرمند و سلبریتی این است که پدیده را به امر دیدنی تبدیل کند چرا که پدیده‌ها نامرئی هستند و دیده شدنی نیستند. در همین ماجرای اخیر مهسا امینی ممکن بود مرگش دیده نشود اما به هر دلیلی این ماجرا افشا شد و اگر چنین اتفاقی نمی‌افتاد رنج فردی بود که خانواده‌ی مهسا تجربه می‌کردند اما وقتی تصویر موهای مهسا به اشکال مختلف کاریکاتور، نقاشی و … در آمد و شعارهای مختلفی که مردم سر دادند، این رنج فردی را به ترومای جمعی تبدیل کرد.

 

 

کار درست این است که جامعه رنج‌های جمعی بسازد که بعنوان رنج تجربه نشوند. یعنی مثل جنگ جهانی دوم که هزاران آمریکایی کشته شدند اما آمریکایی‌ها هیچ‌وقت فکر نکردند که با یک رنج جمعی رو‌به‌رو شده‌اند بلکه جشن گرفتند و پیروز شدند چون فکر کردند پیروزی‌شان ادامه‌دار است و به قدرت رسیده‌اند.

 

نیروهای فرهنگی جامعه باید چیزی را برساخت کنند که به جای رنج جمعی پیروزی جمعی اتفاق بیافتد؛ مثل اتفاقی که برای ایران در هشت سال دفاع مقدس اتفاق افتاد، تعداد زیادی از جوانان ایرانی شهید، جانباز و اسیر شدند اما این جنگ هیچ‌وقت به ترومای جمعی تبدیل نشد چرا که ماجرای جنگ دفاع از وطن بود و به پیروزی جمعی تبدیل شد. جامعه تا می‌تواند باید این موقعیت‌ها را بسازد.

 

جامعه ایران مثل بچه‌ای است که از سینه مادر جدا شده وارد دنیای فدرال شده، وارد دنیای عقلانیت و دنیای سیاست شده است اما این بچه دائما دلتنگ سینه مادرش است و می‌خواهد برگردد به آغوش مادرش؛ آغوش مادر کجاست؟

 

آغوش مادر صدای زنان است، سنت‌ها، صدای عرفان و ادبیات کلاسیک است که وجود داشت؛ جامعه ایران در فاصله‌ی بین قَدر و آغوش مادر حرکت می‌کرد اگر جامعه‌ای اینگونه حرکت می‌کند یعنی نسبت به پدر و مادرش یک تعادل ایجاد کرده هم می‌گوید پدر می‌خواهم و هم مادر؛ پدر به معنای عقلانیت و مادر به معنای احساس، عاطفه شور و توان سرپیچی کردن از عقل ابزاری مادر یعنی زبان سرپیچی از وضع موجود‌.

 

جامعه ایران در چنین وضعیتی انقلاب کرد و باید در همین وضعیت می‌ماند اما متاسفانه جمهوری اسلامی خود را محدود به یک حکومت کرد و لازمه حکومت این است که یک بخش ماجرا، پدر یا مادر را سرکوب کند که خطایی مرتکب شده است یا باید به وضعیت نخستین یعنی به آرمان انقلاب ۵۷ برگردد.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 1 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 1
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

محمدرضا کیانفر پنجشنبه , ۶ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۰:۲۵

.
مصطفی مهرآیین جامعه‌شناس گفت: این نسل را نسل عشق و دوستی و اخلاق و صداقت و صلح و آشتی و منطق می‌دانم که فهم عمیقی از انسان و درک درست‌تری از زندگی دارد و قبل از این‌که فلسفه بخواند خودش فیلسوف است.

آقای مهرآیین،
لطفاً این قدر هندوانه زیر بغل این نسل نگذارید که مبادا مشتبه گردد و گمراه‌تر شود این نسل تولید دیکتاتوری جمهوری اسلامی می‌باشد که سواد سیاسی و تجربه ندارد و درست مانند ولایت مطلقه‌ی فقیه خودش را سنگ پلخمون اجانب کرده است.
زندگی در صدف خویش گهر ساختن است، در دل شعله فرو رفتن و نگداختن است.
مذهب زنده دلان خواب پریشانی نیست، از همین خاک جهان دگری ساختن است.

سرور گرامی،
تنها راه نجات میهن اتحاد ماست که هم‌صدا جمهوری اسلامی را تشویق به انجام دو فوریت نماییم:
1- قطع دشمنی با آمریکا برای دفع تهدیدات خارجی.
2- به رسمیت شناختن حق آزادی بیان مصوب قانون اساسی جهت حل مشکلات داخلی.
با تشکر از توجه شما.

مداد مشکی

کسب‌وکار
تبلیغات