تاریخ انتشار : سه شنبه 17 تیر 1404 - 14:10
کد خبر : 22034

گلادیاتورهای گمنام این روزها به راحتی تبخیر می‌شوند

گلادیاتورهای گمنام این روزها به راحتی تبخیر می‌شوند
به گمانم ترکیب گرمای پنجاه درجه، گرد وخاک، هوای صد درصد ناسالم بعلاوه بلاتکلیفی جنگ و قطعی اینترنت آزاد را اگر بتوانی تحمل کنی ابرانسان خواهی شد؛ چیزی که باید در افسانه‌ها بنویسند و البته هیچ افتخاری ندارد؛ بلکه صرفا اجبار دوام آوردن است‌.

هوای پایتخت ناسالم اعلام و شاخص‌ها رنگ به رنگ شده است؛ قرمز، بنفش و قهوه‌ای. برای اهواز و آبادان شاخص آلودگی به ۵۰۰ هم رسیده است؛ لابد وضعیت مشکی پرکلاغی!

 

چند روز پیش طوفان گرد و غبار اهواز را بلعیده بود. به مردمم فکر کردم. به آدم‌هایی که تمام زیست‌شان در حصار ساختمان‌ها و خانه‌ها در حال خفقان است‌. از هر طرف حرکت کنند به دیوار می‌خورند. طبیعتی نیست؛ درختی نیست، رودخانه و صدای پرنده‌ای نیست، آب بازی کودکان در حوضچه‌های تابستان نیست؛ نشاطی نمانده؛ لبخندهای پلاستیکی هست و اگر پول داشته باشی پیتزا.

 

به گمانم ترکیب گرمای پنجاه درجه، گرد وخاک، هوای صد درصد ناسالم بعلاوه بلاتکلیفی جنگ و قطعی اینترنت آزاد را اگر بتوانی تحمل کنی ابرانسان خواهی شد؛ چیزی که باید در افسانه‌ها بنویسند و البته هیچ افتخاری ندارد؛ بلکه صرفا اجبار دوام آوردن است‌.

 

هیچ‌کس نباید در قرن ۲۱ از جریان آزاد اطلاعات، از هوش مصنوعی، از نرم‌افزارهای به روز دنیا که زندگی را راحت‌تر می‌کنند محروم بماند. هیچ‌کس نباید مجبور شود ساعت‌های طولانی دنبال وی‌پی‌ان و هزار مفر دیگر بگردد تا فقط بداند دور و برش واقعا چه خبر است یا بتواند با سایر انسان‌ها ارتباط برقرار کند؛ محصولات و خدماتش را بفروشد و امرار معاش کند. این حق مردم ایران نیست و صرفا آواز ای ایران خواندن کمکی به وضع این روزهای‌مان نمی‌کند.

 

 

اما رنج بزرگتری هم هست‌ که این روزها بیشتر به آن فکر می‌کنم‌. اسمش را می‌گذارم «رنج عاملیت نداشتن»؛ رنج هیچ بودن، رنج عدم کنترل بر سرنوشت خود. اینکه یک لحظه بفهمی تمام تلاش‌ها و کوشش‌هایت برای باز تولید جامعه و کشوری بهتر، کمترین ارزش و اثری نداشته و ندارند. اینکه مطمئن بشوی تصمیمات و انتخاب‌های تو قرار نیست تاثیری بر روند زندگی‌ات بگذارند. اینکه به وضوح ببینی آدم‌های دیگری که خیلی هم پس پرده نیستند، دارند بر سر زیستِ تو معامله می‌کنند و تو فقط مهره‌ی کوچک سرگردانی هستی که آن وسط قل می‌خوری؛ چقدر دردناک است؟ شبیه قطره‌های آبی که توی روغن داغ جلز و ولز می‌کنند و بخار می‌شوند، موجودی هستی در حال جوشش و تبخیر؛ بی‌آنکه موجودیتت اثری بر روغن داغ پیرامون بگذارد.

 

کسی نظرت را نمی‌پرسد، سرنوشت تو، افسردگی و خستگی تو، مشکلات خانوادگی تو، شغل تو، بچه‌های تو، خاطرات تو از کودکی تا به امروز و آرزوهایت برای آینده؛ عشق‌ها و ناکامی‌های تو، در هیچ کجای معادلات «آن‌ها» لحاظ نمی‌شود‌. صدای تو هرچقدر هم جلز و ولز کنی برای نشنیده شدن خلق شده. چون تو انسان عادی این جامعه هستی‌.

 

تو مردمی! و مردم یعنی آدم‌هایی که هیچ‌کس حال‌شان را نمی‌پرسد و نگران آشوب‌های‌شان نمی‌شود‌. مردم یعنی همان خط اول. ابرانسان‌هایی که باید در سکوت، آلودگی هوا، سرطان، گرما، بیماری، بی‌آبی، بی‌برقی، بی‌نظمی و بی‌تدبیری را تاب آورند اما اسم‌شان در هیچ کتابی ثبت نخواهد شد‌. هیچکس قصه‌ی زندگی‌ و آرزوها و عشق‌های به باد رفته‌شان را نمی‌نویسد و کسی هم نمی‌خواند‌. جوری بخار می‌شوند انگار هرگز نبوده‌اند. آیندگان این ابر‌انسان‌ها را نخواهند شناخت؛ کسانی‌ که چون گلادیاتورهایی گمنام زندگی را به دندان کشیده‌اند.

 

این رنج این روزهای من است‌ که درباره‌اش می‌نویسم. و می‌کوشم کلمه‌ها را برای بیان حسی واقعی به کار بگیرم؛ نه ابزاری برای ساختن شعارهای نان و آب‌ و دوربین‌دار، فانتزی‌هایی که دیگر کسی به آن‌ها باور ندارد.

 

✍🏻 کوثر شیخ نجدی

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مداد مشکی

کسب‌وکار
تبلیغات