تاریخ انتشار : دوشنبه 3 اردیبهشت 1403 - 15:54
کد خبر : 20479

کوثر شیخ نجدی

اگر مدام عکس پروفایل چک می‌کنیم، اگر برای پارکینگ وسواس داریم…

اگر مدام عکس پروفایل چک می‌کنیم، اگر برای پارکینگ وسواس داریم…
اگر می‌بینید چیزهای جزئی زیادی اذیت‌تان می‌کنند و شما را به واکنش وا می‌دارند وقتش رسیده یک نگاهی به لیست هدف‌های زندگی‌تان بیاندازید

پیرمرد همسایه‌ای داشتیم که نگرانی وسواس‌گونه‌ای درباره‌ی جای پارکینگش داشت. هر روز ماشین همسایه‌ها را با دقت چک می‌کرد تا مبادا یک سانتی‌متر به پارکینگش داخل شده باشند. البته او ماشین هم نداشت اما وقتی اتومبیلی چند سانتی‌متر عقب و جلو می‌شد نمی‌توانست به خانه برود و استراحت کند. با دلهره همان‌جا وسط حیاط می‌ایستاد تا مچ متخلف را بگیرد. هر کسی که از آسانسور پایین می‌آمد یقه‌اش را می‌گرفت که ماشینت را بردار.

 

چرا همسایه‌ی ما چنین رفتاری داشت؟ احتمالا چون هیچ دغدغه‌ی مهم‌تری توی زندگی‌اش وجود ندارد. تنهاست، خانواده‌اش به او توجه نمی‌کنند، هدفی ندارد و سالهاست که معنای زندگی‌اش را گم کرده است. لذا پیدا کردن کسی که یک سانتی‌متر وارد پارکینگش شده، باعث می‌شود احساس کند که هنوز زنده است و هنوز توانایی دفاع از قلمرو‌اش را دارد!

 

اگر می‌بینید چیزهای جزئی زیادی اذیت‌تان می‌کنند و شما را به واکنش وا می‌دارند وقتش رسیده یک نگاهی به لیست هدف‌های زندگی‌تان بیاندازید. به احتمال زیاد خبر چندانی توی زندگی‌تان نیست. برای همین سعی می‌کنید دم آسانسور بایستید و مدام خط قرمز‌های بیشتری برای آدم‌ها پیدا کنید.

 

_من باید از این ماشین جلو بزنم و زودتر بنزین بزنم.

_همکارها/فامیل/دوستانم پشت سرم چه می‌گویند؟

_فلانی را باید سر جایش بنشانم.

_پسر/دختر فلانی چه رشته‌ای قبول شده؟

_مردم نباید از صف بیرون بزنند، نباید در فضای مجازی اینطور رفتار کنند.

_ باید همان بار اول جواب تلفنم را بدهند.

_باید پیام مرا زود سین کنند…

_اگر اینطوری سوپرایز نشوم انگار اصلا برایم تولد نگرفته‌ای…

 

 

پختگی زمانی حاصل می‌شود که بدانیم وقت و انرژی محدودی داریم و ضروری است لیست باید‌ها و نگرانی‌هایمان را بسیار گزینشی‌تر انتخاب کنیم. ما تا ابد زنده نیستیم و مشکلات جهان هم تمامی ندارند. پختگی یعنی درک کنیم چیزهای کمی هستند که واقعا می‌توانیم کنترل کنیم و اصلا ارزش دارند تا درباره‌شان دغدغه داشته باشیم.

 

یاد می‌گیریم اشکالی ندارد اگر همه‌ی آدم‌ها مطابق معیارهای ما رفتار نمی‌کنند و این مساله دیگر اذیت‌مان نمی‌کند. ما از همسایه‌ها می‌خواهیم که به حقوق‌مان احترام بگذارند، اما دیگر توی راهرو کشیک نمی‌دهیم که مچ کسی را بگیریم و آشفته نمی‌شویم اگر جواب سلام‌مان را سرد می‌دهند. دیگر مجبور نیستیم وقت ارزشمندمان را بگذاریم و روی کلمات دیگران ذره‌بین بگیریم تا خطاهای‌شان را گیر بیاوریم یا ثابت کنیم اشتباه می‌کنند. دیگر وقت نداریم عکس پروفایل دیگران را چک کنیم و از رویش به نتایج شگفت‌انگیزی در مورد شخصیت و مودشان برسیم.

 

اگر مرتب خودمان را درگیر مشکلاتی کنیم که قدرت حل و کنترل‌شان را نداریم چه می‌شود؟ ناکام می‌شویم. هیچ ضمانتی وجود ندارد که مردم درست رانندگی کنند یا از کلمات دقیقی که ما خوشمان می‌آید و درست می‌دانیم استفاده کنند، بچه‌هایشان را سالم تربیت کنند، محیط زیست را آلوده نکنند و البته یک سانتی‌متر هم به پارکینگ ما تجاوز نکنند. ما توانایی کنترل این موارد را نداریم و با انتخاب‌شان به عنوان دغدغه، مدام ناکام‌تر و ناخوشحال‌تر می‌شویم و احساس بدبختی می‌کنیم.

 

خوشحالی و رشد در پیدا کردن دغدغه‌ها و اهدافی است که واقعا برای‌تان مهم است. حساسیت در مورد همه‌چیز و همه‌کس دستاوردی به اندازه‌ی «هیچ‌چیز» دارد. شما در زندانی به ابعاد جمجمه‌تان محبوس خواهید شد؛ اگر انتخاب نکنید که چه چیزی واقعا ارزش توجه نشان دادن و رنج و اضطراب کشیدن را دارد.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مداد مشکی

کسب‌وکار
تبلیغات