تاریخ انتشار : یکشنبه 27 آبان 1403 - 19:48
کد خبر : 21557

چه شد که «خانم جاوید» قربانی «زن کشی» شد؟

چه شد که «خانم جاوید» قربانی «زن کشی» شد؟
هرچند بارها گفته و نوشته‌ام، ولی گویاترین توصیفم از او همین است؛ جاوید از زیبایی‌های ایرنا و این دنیا بود، مثل نم نم باران، بوی بهار یا به قول مادر داغدارش، گنجشگک بی آزار.

هر چند آن واقعه شوم صبح روز شنبه رخ داد اما برای ما که خبرش را شنیدیم، یکشنبه سیاه پژوهش خبرگزاری ایرنا یک شبانه‌روز بعد یعنی ۲۰ آبان ۱۴۰۳ رقم خورد. خبر هولناک بود و کوتاه مثل یک آن وارد آمدن ضربه پتک بر سرمان؛ خانم «منصوره قدیری جاوید» از قدیمی‌ترین نیروهای بخش ما با ضربات چاقوی همسرش کشته شد.

 

کشته شد؟ مگر می‌شود دختر آرام، متین و مودب پژوهش با کسی مشاجره کند؛ آن هم تا سرحد نزاع و درگیری؟ با شناخت ۲۰ ساله‌ای که از او داشتیم، جور در نمی‌آمد. بهت و حیرت میخکوبمان کرد.

 

شوک و هجوم اندوه یک هفته‌ای است که قرار از ما ربوده. لحظه‌ای فکرمان از این رخداد وحشتناک رها نمی‌شود. ابعاد آن را در ذهنمان بالا و پایین می‌کنیم. از جوانب مختلف آن را وارسی می‌کنیم.  گفته‌های جاوید را می‌گذاریم کنار مختصری که بعد از رفتنش از زندگیش شنیدیم تا بلکه این پازل را بچینیم و  بفهمیم چرا این همکار  لطیف و ملایم ما چنین سرنوشتی نصیبش شد.

 

شکستگی یک‌باره در چهره‌اش در سال‌های اخیر به قدری عیان بود که به شخصه تعجبم را برمی‌انگیخت. ولی رفتارش همان بود که همیشه؛ پرمهر با لبخندی ملیح و همواره پذیرا. اصالت و وقار از وجودش تراوش می‌کرد؛ مُشکی بود که خود، می‌بویید.

 

کسی جز معدودی از همکاران خیلی نزدیکش، جز مختصری از زندگیش نمی‌دانستند و به اندازه‌ای محترم بود که هرگز به خود اجازه نمی‌دادیم از او چیزی بپرسیم. از فرزندش اما بسیار صحبت می‌کرد و از رابطه نزدیک پسر با پدرش.

 

با عشق و برقی از امید در چشم، از پسرش حرف می‌زد. نگران تنهایی فرزند در روزهایی بود که به حکم طبیعت خود چشم از دنیا فرو می‌بست و پسرش تنها می‌ماند اما چرا به این زودی؟

 

می‌گفت «ایزد» که ازدواج کند، دیگر کاری در این دنیا ندارم ولی روزگار بی‌رحم امانش نداد. خود قربانی خشونتی شد که همواره علیهش داد سخن می‌داد.

 

کم حرف می زد، ولی زمان‌هایی که از زنان حرف می‌شد، از معدود موقعیت‌هایی بود که قطعاً صدای او در محیط پژوهش شنیده می‌شد؛ مستدل، دلسوزانه محترمانه و با نگاهی انسانی از حق بانوان این مرز و بوم دفاع می‌کرد.

 

حال ما مانده‌ایم با این سوال که مگر می‌شود در قلب پایتخت، در خانواده‌ای تحصیل کرده، با فرهنگ و سطح بالا، بانویی چنین با کمالات و با شخصیت، قربانی توحش «زن‌کشی» شود؟ چه چیزی این بانوی شایسته را به ماندن در  رابطه‌ای چنین سمی مجاب می‌کرد؟  کسانی که بیشتر می شناختندش می‌گویند قطعاً فرزندش باعث ماندنش شده بود؛ فرزندی که اگرچه حیاتش بخشیده بود، ولی اختیاری در تعیین سرنوشتش نداشت.

 

تهدید شده بود به محرومیت همیشگی از دیدار فرزند، در صورتی که پای در مسیر جدایی می‌نهاد. کدام ساده‌تر بود؟ ماندن در کنار پسر یا سپردن او به کسی که …

 

یک هفته‌ای است هجمه سنگین رفتن هولناکش کم کم خود را با فشار در دلم جا می‌کند و سرریز این غم بزرگ، می‌شود بغضی خالی نشدنی در گلو و دلی که آرام نمی‌گیرد.

 

چقدر بزرگوارتر و نجیب‌تر و عزیزتر می شود در نظرم، حال که دانستم در زندگیش چه‌ها تجربه کرد و با وجود مصائبی طاقت‌فرسا، این همه پر مهر و با وقار ماند. و چقدر درد من بزرگتر می‌شود، وقتی می‌بینیم برای مجازات کسی که حق حیاتش را پایمال کرد، باید بهای نیم «مرد» را پرداخت.

 

و چقدر عاصی‌تر می‌شوم وقتی که می‌بینم می‌شد بر سر او نیاید آنچه آمد، اگر قانون پشتوانه‌اش می‌بود. این شرایط نه یک جاوید، که پیش از این و حالا حالاها جاویدهایی را قربانی بی‌توجهی قانونگذاران کرده و می‌کند.

 

هرچند بارها گفته و نوشته‌ام، ولی گویاترین توصیفم از او همین است؛ جاوید از زیبایی‌های ایرنا و این دنیا بود، مثل نم نم باران، بوی بهار یا به قول مادر داغدارش، گنجشگک بی آزار.

 

✍🏻 اعظم حمیدپور

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مداد مشکی

کسب‌وکار
تبلیغات