۲۰ سال پیش که دانشگاه می‌رفتیم/ حکایت من، پول ملی و جیب اندرونی

۲۰ سال پیش که دانشگاه می‌رفتیم/ حکایت من، پول ملی و جیب اندرونی

سال ۷۸ که دانشگاه قبول شدم یک چشمم می‌خندید و چشم دیگرم گریه می کرد. از این بابت خوشحال بودم که بالاخره زحماتم به ثمر نشست و در بهترین دانشگاه ایران قبول شدم. با این حال، نگران بودم چرا که مدت نوزده سال یعنی از تولد تا قبولی دانشگاه هرگز تنهایی به مسافرت نرفته‌ام. هر

مداد مشکی

کسب‌وکار
تبلیغات