دموکراسی منهای حزب؛ رویارویی دولت آفتاب و سایه
تکلیف انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم هم در میانه تیرماه روشن و بار دیگر انتخابات در کشورمان در غیاب حضور و کنشگری احزاب برگزار شد؛ تشکلهایی که همچنان نزد حاکمیت و حتی بخش بزرگی از مردم مقبولیتی ندارند و هنوز هم حضور در یک حزب برای بسیاری به منزله انگ و برچسبی نامطلوب به حساب میآید.
نمود بازر این ادعا را میتوان در مناظرات نامزدهای نهایی انتخابات دید؛ جایی که نامزدِ نهایتا پیروز در برابر ادعای رقیبش که از احزاب و تشکلهای اصلاحطلب و چهرههای منتسب به این جریان پیرامون «مسعود پزشکیان» سخن میگفت، برآشفت و بارها و بارها تاکید کرد که «چرا انگ میزنید، من حزبی و جناحی نیستم.»
پزشکیان با معرفی خود با عنوان «اصولگرای اصلاحطلب» تلاش کرد همه جناحها را نمایندگی کند.
اظهارات پزشکیان البته ناظر به گزاره «فراجناحی بودن» است؛ مفهومی دارای معنا و ارزش در گفتمان نظام جمهوری اسلامی که به عدم حمایت از منافع گروه سیاسی خاص، تلاش برای نمایندگی همه سلایق و متعهد بودن به تامین منافع ملی دلالت دارد.
نظام سیاسی کشور در حالی خود را «مردمسالاری دینی» معرفی میکند و در عین حال میانداری احزاب در عرصه سیاست را برنمیتابد که یکی از مهمترین ابزارها و لوازم تحقق دموکراسی یا همان مردمسالاری در دنیا، وجود و کنشگری احزاب در نظامهای سیاسی است.
احزاب سیاسی چرخدنده دموکراسی و از نهادهای جامعه مدنی هستند که در تعامل میان دولت (رأس هرم) و جامعه (قاعده هرم) میتوانند نقش مهمی ایفا کنند. در واقع این احزاب هستند که زمینهها و سازوکار مشارکت سیاسی واقعی مردم را در نظامهای توسعه یافته فراهم میکنند.
در جمهوری اسلامی ایران اما، نه احزاب بلکه گفتمانها هستند که به ویژه در بنگاههای انتخاباتی ایفای نقش میکنند؛ گفتمانهایی که اکنون اصلیترین دال صفبندی و مرزبندی میان آنها تقابل دال تعهد- دال تخصص است.
جمهوری اسلامی در دهه ۶۰ با گفتمان دفاع مقدس، گفتمان چپ و گفتمان راست سنتی، در دهه ۷۰ با گفتمان سازندگی و گفتمان چپ و سپس راست مدرن، دهه ۸۰ با دو گفتمان اصولگرا و اصلاحطلب، دهه ۹۰ با رویکرد اعتدال و در قرن جدید با گفتمان انقلابیگری امر سیاست را پیش برده است.
در سایه حضیض احزاب، در بهترین حالت شاید بتوان نامزدهای انتخابات اخیر را هم نماینده ۲ گفتمان غالب در نظام جمهوری اسلامی ایران دانست؛ گفتمان تخصصگرایی و گفتمان انقلابیگری.
با این توصیفات، نظام سیاسی خود و جامعه را از کارکردهای مثبت تحزب در عرصه سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و حتی اقتصادی محروم میکند.
هرچند در ساختار سیاسی کشورمان احزاب به رسمیت شناخته شدهاند، ولی کارکردی ندارند. کارکردهایی چون ارائه برنامه، کادرسازی، مطالبهگری، اجتماعی کردن و آموزش رای دهندگان، ایجاد فضای رقابتی سازنده برای انتخابات و … از سوی احزاب در کشورمان بر زمین ماندهاند.
برخی صاحبنظران علت ناکارآمدی احزاب سیاسی در کشورمان را در عدم درک صحیح نخبگان سیاسی و مردم از حزب سیاسی جستجو میکند.
«سیمین حاجیپور» جامعهشناس سیاسی بر این باور است که «دولتساخت» بودن احزاب سیاسی به جای «دولتساز» بودن آنها موجبات بیاعتمادی و بدبینی مردم را فراهم آورده و به ناکارکردی احزاب تبدیل شده است. همچنین ویژگیهایی چون نخبهگرایی (عدم انطباق با خواستها و مطالبات مردم)، وابستگی به حکومت (عدم استقلال)، تعارضات ایدئولوژیک و قطبی کردن جامعه (عدم انسجام)، قدرتطلبی و فاصلهگیری از اصول اخلاقی و مدنی، قائم بودن به شخص، عدم عمل به وعدههای انتخاباتی و بازتولید فرهنگ سیاسی تبعی، نگرشی نامطلوب از احزاب در کشورمان ایجاد کرده است.
هرچند بسیاری از کارشناسان نبود فرهنگ کار جمعی و همکاری را از دلایل مهم فرهنگی پا نگرفتن تحزب در کشور میدانند، ولی گویا دلایل ساختاری و قانونی مهمی برای سترون ماندن تحزب وجود دارد.
به گفته «ناصر ایمانی» فعال سیاسی، بعد از انقلاب، ما در کشورمان چیزی را ابداع کردهایم که با مفهوم واقعی تحزب همخوانی و تناسب ندارد؛ ما میگوییم حزب را میخواهیم ولی به لوازم تحزب پایبند نیستیم، ما میگوییم حزب تشکیل بشود، ولی حزب به عنوان حزب نمیتواند در انتخابات شرکت کند. آنچه در عمل اجرا میشود، با مفهوم حزب مغایر است؛ نتیجهاش وضعیتی میشود که کارکرد احزاب تنها به بیانیه و اطلاعیه دادن تقلیل پیدا میکند.
به گفته ایمانی، ساختار سیاسی باید تکلیفش را با مساله تحزب مشخص کند. یا بگویند اصلا حزب نمیخواهند و احزابی را هم که وجود دارند تعطیل کنند یا اگر حزب میخواهند حزب باید بتواند به صورت قانونی در انتخابات شرکت کند. ساختارها و قوانین کشور ما با این اصل مخالفت میکند.
به گفته ایمانی اگر واقعا میخواهیم حزب داشته باشیم، باید به صورت قانونی از آن حمایت کنیم. حزب برنامه میدهد، نامزد میدهد، در انتخابات شرکت و بعد از پیروزی در انتخابات دولت تعیین میکند و در برابر عملکرد خود پاسخگو است.
از دید بسیاری از ناظران و تحلیلگران سیاسی، پا نگرفتنِ فرایندهای حزبی علاوه بر ایام انتخابات آثار خود را در عرصه فعالیتها و روندهای سیاسی کشور نیز به شکلهای گوناگون مینمایاند.
حاجیپور بر این باور است که در غیاب تحزب حقیقی، انتخابات میتواند به عرصه رقابت بیصدای ثروت، سرمایهداری و توصیهها و سهمیههای سیاسی تبدیل شود و نهایتا بسیاری از افراد شایسته و صاحبنظران دارای ایده و پایبند به اصول اخلاقی از تبدیل به یک نیروی سیاسی موثر محروم میشوند.
به گفته این کارشناس سیاسی، با پذیرش گسترش تحزب، به این نقطه خواهیم رسید که به «دستور زبان مشترک» نیازی نیست و به این ترتیب، منتقدان مشروع شکل خواهند گرفت؛ منتقدانی که دشمن نباشند، اما رقیب باشند. گسترش تحزب قاعدتاً پیوند میان قاعده هرم جامعه (مردم و منافع مردم) با رأس هرم قدرت (نهادهای تصمیمگیری) را برقرار میکند. در این صورت، با کسب اعتماد سیاسی نسبت به احزاب سیاسی و با گسترش تحزب میتوانیم نظام انتخاباتی کشور را بسوی نظام انتخاباتی تناسبی یا ترکیبی که مبتنی بر نظام حزبی هستند پیش ببریم. در نتیجه، مردمسالاری نمایندگی با انتخاب افراد شایستهتر وضعیت بهتری خواهد یافت.
امروز شاهد تخریب پیش هنگام دولت مستقرنشده پزشکیان در فضای سیاسی کشور هستیم؛ رقبا از فردای انتخابات، تخریب را آغاز کردهاند، تخریبی که در شرایط فقدان تحزب، فضای سیاسی کشور را بیمارتر کرده است. این در حالی است که اگر ساختارهای فعالیت حزبی فراهم بود، از فردای انتخابات به جای «تقابل دولت آفتاب و سایه»، راه افتادن فرایندهایی ایجابی به جای رفتارهایی سلبی برای بازگشت به قدرت را از سوی رقبای پزشکیان شاهد بودیم.
✍🏻 اعظم حمیدپور
برچسب ها :احزاب ، اصلاح طلب ، اصولگرا ، اعظم حميدپور ، انتخابات ، انتخابات 1403 ، ایران ، ایران مامن ، پزشکیان ، تحزب ، جامعه ، جلیلی ، دموکراسی ، سیاست ، سیمین حاجی پور ساردویی ، مردمسالاری ، مشارکت ، ناصر ایمانی ، نظام سیاسی
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0