فقر فرهنگی، فقر حمایتی، فقر اقتصادی؛ مرگ نورَس پشت در است

هفتهای را که گذشت با خبر قتل «الهه حسین نژاد» به پایان بردیم؛ دختر ۲۴ سالهای که چندی پیش گم شده بود و همهمان تصویر معصوم زیبایش را دست بهدست میکردیم. ته دلمان با ناباوری و بیم، کورسوی امیدی داشتیم که پیدا شود. که به خانه برگردد.
خانوادهی الهه شماره تماسی دادند که اگر کسی خبری داشت اطلاع دهد. اما بعد به ستوه آمدند چون ۹۰ درصد تماسها مزاحمت تلفنی بود!
بعضیها به نام الهه پیج زدند و شماره کارت دادند و شروع کردند به کلاهبرداری از مردم! نان زدن در در رنج دیگری، در خون الهه!
الهه یک ساعت زودتر از معمول خواسته به خانه برگردد. چرا؟ برادری معلول که نیازمند مراقبت بود؛ اما جامعه خدمات اجتماعی متناسبی برای او در نظر نگرفته است. این بار سنگین را خانوادهها باید تنهایی به دوش بکشند. باید با چنگ و دندان از لای دهان هیولای زندگی بگذرند و اینطور قربانی دهند.
قاتل، یک مرد است. برخی از تفاضل دیه زن و مرد حرف میزنند و نگرانند عدالت اجرا نشود. آیا این مرد به طمع دزدیدن اموال و گوشی الهه با او درگیر شده یا به تمنای به دندان کشیدن شرافتش؟ فرقی نمیکند. در نقطه به نقطهی این ماجرا رد سقوط و اضمحلال اخلاقی و اجتماعی دیده میشود. فقر مالی، فقر فرهنگی، فقر رفتاری، فقرحمایتی و فقری که ما را از درون هر روز میکشد. فقط نحوهی قتل هر کداممان با دیگری اندکی متفاوت است.
شبیه اجتماعی شدهایم، پر از آدمهای تیپاخورده، بیمار و رهاشدهای که از رفتارهای نابههنجار خود بیخبرند. با ملت ایران چه کردهاید که اینطور به جان هم افتادهایم؟ با خودمان چه کردهایم؟
به پدر و مادر الهه فکر میکنم. مادرها هرگز نخستین روزی که دختر کوچولویشان را برای اولین بار به سینه فشردهاند از یاد نمیبرند. صورت گرد و چشمان درخشانی که میخواستند زندگی کنند، عشق بورزند و به طبیعیترین شکل ممکن زن باشند. اما در همان اولین آغوش چیزی تهِ دل مادرها میلرزد. چیزی که میکوشند پس بزنند اما هست و بعدها در هر گام دختر کوچولو، در هر حرکتش برای بودن دوباره میلرزد.
احساس ناامنی و خشم همچنان در وجود بسیاری میجوشد؛ خشمی که تا روزها به غمی عمیق و تهنشین شده تبدیل خواهد شد. در تعطیلات آخر هفته هرکاری کردیم، هر چه تلاش کردیم نادیده بگیریمش؛ با ما بود. هنوز گوشهی لبخندمان را کج میکند، برق را از چشمهایمان میدزدد، سر سفره مینشیند و هول به جانمان میاندازد.
شاید به دخترانمان نگاه کنیم و از تصور زیستن در جامعهای تا این حد فقیر به خود بلرزیم. ته دلمان بگوییم واقعیت گندآب متعفنی است که هر از چندگاه از کفپوش پوسیدهی این شهر بالا میزند و توی خانههایمان راه میافتد و با این بو، که انکار میکنیم؛ میپرسیم نفر بعدی کیست؟
دکتر کوثر شیخ نجدی
برچسب ها :الهه حسین نژاد ، جامعه ، خشونت ، دکتر کوثر شیخ نجدی
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0