تاریخ انتشار : شنبه 4 بهمن 1399 - 23:07
کد خبر : 4985

توضیح درباره «هیچ» معروف امام و روزی که نخواست صورت سیدمصطفی را برای خداحافظی آخر ببیند

توضیح درباره «هیچ» معروف امام و روزی که نخواست صورت سیدمصطفی را برای خداحافظی آخر ببیند

می پرسم: هنگامی که امام عازم سفر به ایران بودند در هواپیما خبرنگاری از ایشان پرسید الان چه احساسی دارید و امام فرمودند هیچ. شما که سالها شریگ زندگی ایشان بوده و به روحیاتشان آشنایید بفرمایید این پاسخ از چه احساسی ناشی شده؟ متفکرانه می گویند: قدرت روحی. برای او احساسات شخصی مطرح نیست.  

می پرسم: هنگامی که امام عازم سفر به ایران بودند در هواپیما خبرنگاری از ایشان پرسید الان چه احساسی دارید و امام فرمودند هیچ.

شما که سالها شریگ زندگی ایشان بوده و به روحیاتشان آشنایید بفرمایید این پاسخ از چه احساسی ناشی شده؟

متفکرانه می گویند: قدرت روحی. برای او احساسات شخصی مطرح نیست.

 

می گویم: سوال دیگری دارم که به فرزند شهیدتان مربوط می شود. مرا ببخشید اگر شما را متاثر می کنم. من شنیده ام وقتی آن بزرگوار به شهادت رسیدند از امام خواسته شد برای آخرین بار روی ایشان را ببینند. امام فرمودند کارهای مهم تری هست. آیا این مطلب صحت دارد؟

کاملا دگرگون شده می فرمایند: بله، کاملا حقیقت دارد. در آن لحظات امام به کارهای سیاسی و انقلابی ایران توجه داشتند و این مطلب را هم افزودند که او را برای آینده اسلام می‌خواستم.

در اینجا دچار تاثر شدیدی شده و سکوت کردند و اندکی بعد با لحنی که سعی می کردند دیگر غم آلوده نباشد فرمودند: هر دو سوال بالا شامل عکس العمل در احساس شوق و تاثر یعنی در احساس متضاد است که هر دو مربوط می شود به قدرت روحی او.

 

خستگی را در چهره شان می خوانم و می گویم: می دانم خودخواهی است در این موقع شب مزاحم شدم اما چه کنم می ترسم دیگر چنین فرصتی در اختیارم قرار نگیرد و ادامه می دهم:  نظرتان راجع به عفو عمومی چیست؟

می گویند: به نظر من این صحبت کاملا غلط است و روزنامه ها برای تحریک نوشته اند. اصلا معنا ندارد. کسی که مقصر است باید به جزای اعمالش برسد و این معنای عدل است. البته این نظر شخصی من است.

 

می پرسم: چطور به همسری امام در آمدید؟

با صفا و بی ریا می گویند: خوب آمدند خواستگاری ام.

 

می گویم: آیا فامیل بودید؟

می فرمایند: نخیر. من اهل تهران هستم. پنجاه سال قبل پدرم در حوزه علمیه قم تحصیل می نمودند. ایشان هم (مقصودشان امام است) در همانجا مشغول تحصیل بودند. آشنایی ایشان با پدرم به وصلت منتهی شد.

با اینکه قبلا فرموده اند سوال شرعی نکنم ریسکی کرده می پرسم: نظرتان راجع به سوره نسا چیست؟

می فرمایند: قرآن را نه معنی و نه تفسیر می کنم.

 

سوال‌های فراوان دیگری دارم اما دیر وقت است و عده ای از بستگان نزدیکشان در اطاق مجاور منتظرشان هستند. بعنوان آخرین سوال می گویم: بعنوان شریک زندگی یک مرد بزرگ تاریخ چه پیامی برای زنان ایران دارید؟

با کمی تامل می فرمایند: پیام من به خواهران هم وطنم این است که این انقلاب نهضت بزرگی بود که به دست زن‌ها و دوش به دوش مردان انجام گرفت و باید زن‌ها خیلی قدر این موهبت را بدانند و ارزش زیادی برای این پیروزی قائل شوند و بکوشند برای همیشه آن را برای خود و بلکه اولادها و نسلهای آینده نگهدارند و نباید بگذارند با غفلت باز  موجب به روی کار آمدن عمال خارجی و ستمگری و ظلم و تعدی دست نشاندگان داخلی و موجب استعمار مملکت گردند.

 

دستم را در دستهای گرمشان می فشارند‌، آنقدر صمیمانه که احساس می کنم با دوستی عزیز و قدیمی خداحافظی می کنم.

 

بخش هفتم:

امام فقط یک همسر داشت

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مداد مشکی

کسب‌وکار
تبلیغات