تاریخ انتشار : چهارشنبه 19 مرداد 1401 - 14:18
کد خبر : 15202

دکتر حسن سلامی

بیم و امید

بیم و امید

پنجشنبه گذشته سیزدهم مرداد ۱۴۰۱ بر سرِ مزار سرباز «قاسم سلیمانی» رفتم. او در کتاب «از چیزی نمی‌ترسیدم» که زندگی‌نامه‌ای خودنوشت است در صفحه ۲۲ نوشته «به جای ۲ سال سه سال از مادرم شیر خوردم.»     سلیمانی که زاده ی روستای «قنات ملک» راهبُر کرمان بود با رنج و سختی فراوان بزرگ شد

پنجشنبه گذشته سیزدهم مرداد ۱۴۰۱ بر سرِ مزار سرباز «قاسم سلیمانی» رفتم. او در کتاب «از چیزی نمی‌ترسیدم» که زندگی‌نامه‌ای خودنوشت است در صفحه ۲۲ نوشته «به جای ۲ سال سه سال از مادرم شیر خوردم.»

 

 

سلیمانی که زاده ی روستای «قنات ملک» راهبُر کرمان بود با رنج و سختی فراوان بزرگ شد اما «شجاع» بار آمد.

 

در ارتباط با شجاعتش و نیز «مساله حجاب» که بحث روز است در همان کتابش می نویسد که پیش از انقلاب «دختر جوانی با سر برهنه و موهای کاملا بلند در پیاده رو خیابان در حال حرکت بود که یک پاسبان شهربانی به او جسارتی کرد. از این عمل زشت او برآشفته شدم و بدون توجه به عواقب آن تصمیم به برخورد با پاسبان گرفتم. برق آسا به او رسیدم، با چند ضربه کاراته او را نقش بر زمین کردم، خون از بینی هایش فَوران زد.»

 

پس از انقلاب این سخن‌اش معروف است که «آن دختر کم حجاب هم فرزند جامعه و دختر من است» و راضی به خشونت‌ورزی با آنان نبود.

 

 

در خصوص عملکرد نظامی‌اش در خارج از کشور ۲ دیدگاه وجود دارد: عده ای منتقد اویند و می‌گویند پیش از ظهور داعش در سوریه، سردار سلیمانی به این کشور مامور شد تا بشار اسد و نظام سیاسی آن را در مقابل مخالفان داخلی حفظ کند. عده‌ای دیگر موید اویند و می‌گویند جلو تداوم دولت داعش را گرفت.

 

از منظر الاهیات دنیوی و اخروی، قضاوت در مورد نتیجه‌ی اَعمال چنین اشخاصی در دو جهان، کار هر کسی نیست و انسان، دایم در «بیم و امید» به سر می بَرَد.

 

۱۹ مرداد ۱۴۰۱

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مداد مشکی

کسب‌وکار
تبلیغات