آبروریزی در سطح ملی یا واکنش طبیعی؟
کلا هر زمانی در ارتباط با یک چهره مشهور یا به اصطلاح سلبریتی خیابانها شلوغ میشود و سیلی از طرفدارانشان به راه میافتد، موجی از تحلیلهای جامعهشناسانه نیز تا مدتها در انواع رسانهها به چشم میآید؛ از تشییع جنازه «مهوش» خواننده کوچه بازاری در سال ۱۳۳۹ گرفته تا ماجرای «مرتضی پاشایی» و تجمع طرفداران «محمدرضا گلزار» و اخیرا هم تعقیب و گریز «کریستیانو رونالدو» و هوادارانش در تهران که برخی از آن به عنوان «آبروریزی در سطح ملی» یاد کردهاند و گروهی «رفتاری طبیعی» که از چند صد نفر سر زده است.
«مصطفی اقلیما» جامعهشناسی است که رفتار طرفداران کریس را چنین تشریح میکند: جوانی که آرزوهای خود را دست نیافتنی میداند، تفریح و سرگرمی ندارد، شغل ندارد به ناچار یک روز با افتادن دنبال این هنرپیشه و روز دیگر با افتادن دنبال آن ورزشکار معروف خود را سرگرم میکند اما همین سرگرمی نیز او را دچار افسردگی و در خود فرورفتگی میکند.
«حسن محدثی» دیگر جامعهشناسی است که بیان میدارد: در جوامعی که فضاهای اجتماعی برای انواع زیستنها و تجربه کردنها وجود ندارد و زندگی افراد سرشار از محرومیت است و نوعی زندگی نزیسته برای آنان رقم میزند، اما رسانههای اجتماعی حضور دارند و نقشآفرینی میکنند و حول رویدادهای معینی درباره افراد پرآوازه تمرکز میکنند؛ امکان بروز شیفتگی جمعی افزایش مییابد. این یک هشدار است، چرا که پتانسیل چنین کنش جمعی میتواند در موضوعات مختلفی رخ دهد و حتی به یک فاجعه اجتماعی ختم شود.
«کوثر شیخ نجدی» نویسنده و کارشناس مسائل آموزشی مینویسد: دویدن دنبال ماشین یک بازیکن مشهور، بالا رفتن از تپههای هتل محل اقامتش، هُل دادن همدیگر برای لحظاتی نزدیکتر شدن به او چه معنایی برای این مردم دارد؟ در هوای اون نفس کشیدن و ناباورانه نگریستن او را که گویی از جنس آدمیزاد نیست و شبیه یک رویای دور است. اصلا یک فراانسان است که گویی برای دقایقی از سفینهاش به زمین آمده؛ یک ضریح مقدس زنده که میتوان تقلای لمسش را داشت یا دست کم امیدوار بود در قابی هر چند دور و کج و معوج در کنار او برای همیشه ثبت شد چه کارکردی دارد؟
تجربه بلند تاریخی نشان میدهد، دست کم بخشی از ملت ما به انحلال در آن دیگری اسطورهای و بیاعتبار ساختن خویش علاقهمند است. اعتبار دادن به خود نیازمند تلاش سخت، نظم شخصی، سلامت روان، تحمل شکستهای سختتر، و مقدار زیادی واقع بینی نه چندان خوشایند است. پس ترجیح میدهیم خویش را بیاعتبار کنیم اما متحمل چنین دگردیسی سختی نشویم. بسیاری اوقات حتی به آن فکر هم نمیکنیم. درواقع ترجیح میدهیم در تخیلمان آدم خاصی باشیم که با رونالدو عکس گرفته، یا او را از خیلی خیلی نزدیک دیده، تا اینکه در واقع یک آدم معمولی باشیم. این فرق برخی از ما با انسان توسعه یافتهای است که ارزش وجودی زندگیِ هیچکس را بیشتر از زندگی خودش نمیداند.
بعضی از قلم به دستهای توئیتری هم همه ماوقع را از زاویه سیاسی دیده و مسئول آن را حاکمیت قلمداد کردند. به عنوان مثال «سیامک قاسمی» فعال توئیتری نوشت: شاید اگر این سرریز ثروت و برنامه توسعه اقتصادی و اجتماعی کشورهای جنوب خلیحفارس و عربستان به سمت ایران منزوی نبود، همین تک فرصت هم برای این جوانان فراهم نمیشد. حقیقتا در طی عمر طبیعی یک جوان ایرانی، چند بار امکان دیدن ابرستارهها فراهم میشود؟ کدام رویداد و مسابقه و کنسرت بزرگ بینالمللی در این کشور برگزار میشود؟ در چهل سال اخیر چند ستاره به ایران آمده اند؟ فرهنگ ساختنی و تجربه کردنی است و وقتی امکان تجربهای نیست، فرهنگی هم نخواهد بود. انزوا نتیجهای جز فقر ندارد و این فقر همه جانبه است، فقر فرهنگی ، فقر اجتماعی و فقر اقتصادی!
«زهره توکلی» هم جامعهشناسی است که معتقد است: فاصله ما و خارج بیشتر شده. گردشگر خارجی کمتر به ایران میآید. ما سالهاست که ملیتهای مختلف را در ایران کمتر دیدهایم و همین باعث میشود که سلبریتی در حد رونالدو باعث رفتارهای این چنینی شود. این نشان از فرصتهایی است که ما برای گفتوگو با مردم جهان نداشتیم.
برچسب ها :النصر ، ایران مامن ، پرسپولیس ، توریسم ، جامعه ، رسانه ، رونالدو ، سعودی ، سلبریتی ، سیاست ، شبکه اجتماعی ، طرفداری ، فضای مجازی ، فوتبال ، کریستیانو رونالدو ، محمدرضا گلزار ، مرتضی پاشایی ، مهوش ، ورزش
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0