yandanxvurulmus.JHPK8SWrwKBH
رقص بر جنازه در واکنش به فساد
جامعه نه این که مقابل فساد در ساختار سیاسی-اداری دچار رخوت شده باشد و سِرشدگی بلکه به درماندگی رسیده؛ مخصوصا زمانی که اعضایش میبینند طنز بسازند یا جامه بدرند فرقی نمیکند.
کمتر از دو دهه بعد از اولین اختلاس نجومی که مربوط به بانک صادرات بود و اوایل دهه هفتاد اتفاق افتاد، «شهرام جزایری» کم مانده بود بخواهد به دبیر کل سازمان ملل رشوه بدهد اما نه از «مجازات سخت» خبری بود نه قطع شدن دست و انگشت و … شبیه «بابک زنجانی».
سالها بعد، پدیده «خاوریسم» تابوی افشای فساد منصبداران را شکست و البته پیش از او محاکمه «غلامحسین کرباسچی» شهردار تهران در دوره موسوم به سازندگی مسیر این تابوشکنی را باز کرده بود.
در سالهای گذشته از این دولت تا آن دولت تفاوت چندانی در فساد به چشم نیامده و برادران رئیسجمهور و معاون رئیس جمهور سابق بخاطر «دریافت رشوه» و «تحصیل مال نامشروع» همانقدر مواخذه شدهاند که معاون اول دولت پاکدست قبلتر به خاطر پروندههایی مانند «اختلاس بیمه».
در ردههایی بسیار پایینتر و در حوزههایی دیگر غیر از سیاست، شاهدیم که تهیهکننده سریال «شهرزاد» هم از عقوبت رهایی مییابد و بعد از اتهامات مرتبط با صندوق ذخیره فرهنگیان و پولشویی در سینما در پی اعاده حیثیت روانه میشود.
هنوز زمان زیادی از افشای «فساد فولاد» نگذشته که از «فساد چای» رونمایی و بعد از سوی چند نماینده مجلس در آستانه انتخابات اعلام میشود که نسخههای فساد برنج و شکر هم در راه است.
مرتبط:
مسابقه فساد؛ سبقت چای از فولاد
ف مثل فساد در فولاد
هنوز چند بسته تیبگ «چای دبش» دارم که ترجیح میدهم بیاندازم توی سطل آشغال. هر چند صورت مساله باقی است و این عمل من نوعی خودزنی مضاعف و ابراز خشمی منفعل است. آنها که خوردهاند و بردهاند آخ هم نمیگویند. اما این یکی دو هفته به این فکر میکردم که چرا جامعه ما در برابر این حجم از فساد که تاوانش را همه داریم پس میدهیم واکنش مناسبی نداشته است. درحالی که نسبت به رخدادهای کم اهمیت واکنش عمومی و اعتراض شدید و هیاهوی بسیار داریم اما در برابر مسائل مهم فریادهایمان متناسب با حجم زخم نیست. این میتواند دلایل مختلفی داشته باشد.
مردم با یک شهروند ستم دیده بیشتر همذات پنداری میکنند، جلو چشمشان است و عواطفشان را بر میانگیزد، اما آن صد و چهل هزار میلیارد تومان واقعا چقدر است؟ برای کارمندی با ده پانزده میلیون حقوق تصور صفرهای این رقم سبب رگ به رگ شدن مغز و اعصابش میشود. پس ترجیح میدهد اکت اجتماعیاش را با پخش کردن کلیپ «صادق بوقی» انجام بدهد.
گاهی حجم رنج چنان بزرگ میشود که از تحمل آدم خارج است، سرسام میدانید چیست؟ چشم بستن بر حقیقتِ دردآور بخشی از مکانیسم دفاعی آدمها برای دوام آوردن است. رویمان را برمیگردانیم تا حجم کثافت را نبینیم.
ما بیشتر یک «جامعه هیجانی» هستیم تا جامعهای عقلانی. ما هیاهو و آدرنالین را به عمل واقعی ترجیح میدهیم. اصلا آن را با عمل واقعی اشتباه میگیریم. وقتی کارزاری برای مطالبهگری راه میافتد هم حال نداریم امضاءاش کنیم. شاید هم امیدی نداریم. به هر حال نتیجه یکی است: ادامه روندهای موجود.
اسیری که دست و پایش را بسته باشند و نتواند اعمال قدرت کند به کجا میرسد؟ چای سرطانزا بهخوردمان دادهاند، از قبلش بیش از بودجه یک سال وزارت آموزش و پرورش دزدیدهاند و حالا کسریهایشان را از مالیات بر عایدی سرمایه تامین میکنند.
بفرمایید بیست و پنج درصد از پساندازتان را که به دلیل تورم، رقم ریالیاش بیشتر شده تقدیم کنید تا رانت بدهد به امثال حضرات چای دبش. البته پول ندارند مدرسه و بیمارستان بسازند. پول ندارند حقوق معلم را بدهند، پول ندارند پارک و جاده و فرهنگسرا بسازند.
چند گرم طلا جمع کردهاید، با هزار وام و قسط و بهره بانکی، (که چند برابرش را پرداختهاید)، ملکی خریدهاید برای روز مبادا، برای خرج تحصیل فرزندتان، برای بیماری و پیریتان، حالا در گذر زمان به دلیل رشد تورم (شاهکار حضرات) قیمتش بیشتر شده. بیست و پنج درصدش قرار است برود در جیب داروغه. اکت ما؟ هیچ! رقصیدن بر جنازههایمان.
✍? کوثر شیخ نجدی
برچسب ها :اختلاس بانک صادرات ، اختلاس بیمه ، انتخابات مجلس ، ایران مامن ، بابک زنجانی ، جامعه ، جامعه هیجانی ، چای دبش ، رانت ، سیاست ، سینما ، شهرام جزایری ، شهرزاد ، صادق بوقی ، صندوق فرهنگیان ، فساد ، فساد چای ، فساد فولاد ، کوثر شیخ نجدی ، مالیات ، مالیات بر املاک ، مالیات طلا
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 1 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 1