تاریخ انتشار : شنبه 8 مرداد 1401 - 8:47
کد خبر : 14930

سهمیه‌ای که از صدام بدتر بود!

سهمیه‌ای که از صدام بدتر بود!

«کم کم داریم به لحظات ملکوتی اعلام نتایج کنکور نزدیک می‌شویم»؛ متاسفانه ما در ردیف کشورهایی هستیم که برای ادامه تحصیلات دانشگاهی هنوز از روش‌ متمرکز و ناکارآمدی چون کنکور استفاده می‌کنیم؛ روشی که در آن سرنوشت افراد نه بر اساس استعداد، توانمندی و حتی انگیزش  وعلاقه‌مندی‌هایشان، بلکه صرفا در یک آزمون چهارساعته، آن‌هم به

«کم کم داریم به لحظات ملکوتی اعلام نتایج کنکور نزدیک می‌شویم»؛ متاسفانه ما در ردیف کشورهایی هستیم که برای ادامه تحصیلات دانشگاهی هنوز از روش‌ متمرکز و ناکارآمدی چون کنکور استفاده می‌کنیم؛ روشی که در آن سرنوشت افراد نه بر اساس استعداد، توانمندی و حتی انگیزش  وعلاقه‌مندی‌هایشان، بلکه صرفا در یک آزمون چهارساعته، آن‌هم به شیوه‌ی بسیار کهنه‌ی تستی تعیین می‌شود.

 

دانشگاه هیچ دخالتی در پذیرش دانشجو ندارد، نمی‌تواند مهارت‌ها یا زمینه‌های پژوهشی و دانش تخصصی او را بسنجد و از دیگر سو، دانشجو نیز صرفا بر اساس ظرفیت‌های باقی مانده و در رقابتی نامعقول می‌تواند رشته و دانشگاهی را انتخاب کند که چه بسا هیچ علاقه‌ای به آن ندارد. اما این همه‌ی ماجرا نیست. بحث سهمیه‌ها قرار است همه چیز را پیچیده‌تر کند.

 

حدود ۲۰ سال پیش ما دانش‌آموزان دبیرستان دخترانه شاهد برای اولین بار در زندگیمان طعم بی‌عدالتی را با تمام گوشت و پوست و استخوانمان احساس کردیم. درست روزی که دانش‌آموزان رتبه اول مدرسه، المپیادی‌ها، آنها که روزی دوازده ساعت درس خوانده بودند و ماه‌ها و بلکه سال‌ها از تفریح و خواب و خوشی‌شان زده بودند، آن‌ها که در آزمون های علمی مدرسه و استانی رتبه اول و دوم بودند و زیست فیزیک و شیمی شان را بالای  هفتاد-هشتاد درصد زده بودند، پشت دروازه کنکور ماندند؛ شبیه یک کابوس بود. شبیه یک آوار بود که روی سر شاگرد زرنگ‌ها خراب شد. چون جلو چشمشان بعضی‌‍‌های دیگر را دیدند، بعضی‌ها که ردیف آخر می‌نشستند، روزشان را با فیلم و سریال و مهمانی و رفیق‌بازی پر می‌کردند، از حل یک مساله‌ی ساده عاجز بودند، زیست را چهار درصد زده بودند، ریاضی را منفی چهار درصد اما در کمال ناباوری پزشکی و دندانپزشکی و داروسازی و مهندسی بهترین دانشگاه‌ها قبول شدند.

 

نه شعبده‌ای در کار نیست. ماجرا را می‌دانید. دوستان ما سهمیه‌ی شاهد داشتند. دوستان ما که هنوز هم دوستان عزیز ما هستند و شاید از این متن دل آزرده شوند. اما به عنوان یک معلم، همه را دعوت می‌کنم برای یک بار هم شده از زاویه‌ی دیگری به ماجرا نگاه کننیم. پس بگذارید چند پرسش را بررسی کنیم.

 

–        آیا وجود سهمیه‌ها در پذیرش کنکور منجر به تولید جامعه بهتری شده یا می‌شود؟

 

–        آیا سهمیه‌ها ارزش و احترام بیشتری برای خانواده ایثارگران تولید کرد؟

 

–        آیا از اندوه و رنج فقدان پدر و مساله‌ی حمایتگری او کاست؟ یا برعکس خانواده‌ی عزیز شهدا را منزوی‌تر کرد؟

 

به عنوان کسی که هفت سال در کنار فرزندان شهدا درس خواندم و بعد از آن سال‌ها با آنها و در کنارشان زندگی کرده‌ام، نمی‌توانم به این پرسش‌ها پاسخ مثبت بدهم. فرزندان شهدا با مشکلات زیادی مواجه بودند که به هیچ کدام هیچ توجهی نمی‌شد. نه مشاوره‌ای، نه حمایت فکری و عاطفی و نه حتی حمایت مالی کافی، رخ نمی‌داد.

 

 

توقع حاکمیت این بود که فرزندان شهدا در حالی که فقط چند کودک غمزده‌ی تنها هستند، بتوانند با رنج و دلتنگی فقدان پدر براحتی کنار بیایند، فقط با این ایده که شهادت امری قدسی است یا قرار است بعد از مرگ، در بهشت او را ملاقات کنند.

 

توقع داشتند این کودکان با چند سخنرانی و پارچه‌نوشت و شعار و نهایتا سالی یک بار ملاقات با حضرات روسای بنیاد و مثلا هدیه گرفتن یک پتو یا قلم و دفتر، رنجشان را فراموش کنند. اما ما می‌دیدیم که چطور فرزند شهید بودنشان را در مدرسه پنهان می کردند. چطور وقتی از پدر حرف می‌زدیم مچاله می‌شدند. ما غم مدام پشت پلک‌هایشان را می‌دیدیم. نگاه حسرت بارشان وقتی پدری با ماشینش دم در مدرسه منتظر بود. ما حتی شورششان علیه ارزش‌های ترویجی –بخوانید اجباری- را  نگاه می‌کردیم، که به مراتب شدیدتر از شورش‌های احتمالی ما بود. ما از کنار افسردگی‌ها و خجالت زدگی‌هایشان با احترام و رعایت رد می شدیم و کاری از دستمان بر نمی‌آمد.

 

متعجب از این که چرا کودکی که پدرش سرباز وطن بود، کسی که ایرانمان مدیون فداکاری او است، نمی توانست سرش را آنچنان که باید بالا بگیرد. اما پاسخ ساده است. «آدم‌ها از تمایز خجالت می کشند.» هیچ چیز به اندازه‌ی بی‌عدالتی و تبعیض، نمی‌تواند بین  آدم‌ها شکاف بیاندازد و ازهم دورشان کند.

 

در دانشگاه هم بچه‌هایی که با سهمیه قبول شده بودند، همه تلاششان را می‌کردند تا این مساله را پنهان کنند. چرا؟ چون تمام کوشش‌ها و شایستگی‌هایشان زیر سوال می‌رفت. چه بسا آن‌ها در دانشگاه بسیار خوب بودند. مثل خیلی‌های دیگر که وقتی از سد کنکور عبور می‌کنند، با درس‌های دانشگاه مشکلی ندارند. اما اینکه با سهمیه قبول شده باشی یک داغ است که به این راحتی از پیشانی آدم‌ها برداشته نمی‌شود.

 

چندی پیش متنی خواندم که نویسنده معتقد بود نباید نزد پزشکی برویم که با سهمیه قبول شده، چرا که او فاقد سواد و مهارت و هوش کافی است.  این نگاه حقیقتا درد ندارد؟ چرا باید فرزندان شاهد را در چنین موقعیت مجزا کننده‌ای نسبت به جامعه قرار بدهیم؟ چون حتی بلد نیستیم چطور از قشری آسیب دیده حمایت کنیم. وقتی یک لقمه درشت را به زور از دهان یکی بگیری و به دهان دیگری بگذاری، اگرچه آن دیگری را سیر کرده‌ای، اما همزمان تحقیرش کرده‌ای و توانمندی‌اش را زیر سوال برده‌ای. او هرگز نه محبوب خواهد شد و نه مقبول و این روش چهل ساله‌ی ما در مواجهه با خانواده ایثارگران بوده است.

 

روش جایگزین چه می توانست باشد؟

 

می توانستیم رنج فرزندان شهدا را انکار نکنیم. فردیت و استقلال فکری شان را بپذیریم. به جای تعارفات و کلمات قدسی که هیچ دردی را دوا نمی کنند، از مشاوران و روانشناسان خبره برای حل ترومای مرگ عزیز استفاده کنیم.

 

به جای اختصاص سهمیه که تبعیضی علنی و آشکار است و به وضوح می تواند طیفی از افراد توانمند و باهوش را از ورود به رشته‌ی مورد علاقه‌شان باز دارد و بالتبع جامعه را از خدماتشان محروم سازد، می توانستیم هزینه کنیم و برای فرزندان شاهد انواع کلاس‌های کنکور، معلم‌های خصوصی و مشاوران درسی را در نظر بگیریم.

 

می‌توانستیم برای درس خواندشان کتابخانه و امکانات کمک درسی فراهم کنیم.

 

می توانستیم مشکلات خانوادگی و آشفتگی‌های دوران نوجوانی‌شان را مدیریت کنیم.

 

می‌توانستیم کاری کنیم که مانند یک عضو عادی جامعه، پر انرژی، با انگیزه و توانمند باشند.

 

می توانستیم ماهیگیری یادشان بدهیم. اما نکردیم. مثل خیلی کارهای دیگر که باید می‌کردیم تا جامعه‌ی بهتری بسازیم، اما به جای فکر کردن به حقیقت، ترجیح دادیم موضع بگیریم، توهین کنیم، دستگیر کنیم و نخواهیم راه درست‌تر را پیدا کنیم.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 2 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 2
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مولایی دوشنبه , ۱۰ مرداد ۱۴۰۱ - ۲۳:۰۷

با سلام خدمت سرکار خانم دکتر شیخ نجدی. البته دکترا گرفتن در این مملکت ارزان است و دکتر نامیده شدن هم کار دشواری نیست. حمل نام دکتری جز توسط شیفته گانش که تلاش می کنن با هر روشی بدست بیاورند زاییده همین سیستم و همین تفکرات پوپولیستی سرکار خانم دکتر می باشد. حالا که جنابعالی دغدغه ی ورود به دانشگاه دارید و عقده گشایی هایی بدون پایه و اساس علمی و پژوهشی و صرف خاطرات کودکی رنج کشیده تان ارائه داده اید امیدوارم به همین اندازه جسارت داشته و متن بنده را نیز قرار دهید. خروجی این سیستم من و شماییم. حمله و تخریب عده ای برای شما شهرت آفرین است ولی بنده دوستانه خدمتتان عرض می کنم. امیدوارم کمی علمی تر رفتار کرده و بیش از این نام دکتری را به فرش نکشانید. و متن نوشته شما کاملا گواه بر سطح سواد رسانه ای و دانشگاهی شماست که البته ایراد بر شما نیست. ما خروجی همین سیستم آموزشی هستیم.
رسانه ها و جامعه پر هستند ازین حرفهایی که موقع سبزی پاک کردن و یا توی ترافیک به ذهن آدم ها خطور می کند و کمتر کسی را در این جامعه می بینیم که لیسانس یا دکتری نداشته باشند و افاضات نکنند. و حداقل یکنفر را در روز می بینیم که دعوتنامه دانشگاه خارجی توی جیبش نباشد و به خاطر مادر مریضش به خارج نرفته باشد. شما که دیگر جای خود. تلاش کرده اید و رفته اید دکتر شدید و حالا پا توی پای ژورنالیست می کنید و می خواهید سری دربیاورید و در میان چه سرهایی.

ایران مامن سه شنبه , ۱۱ مرداد ۱۴۰۱ - ۰:۴۵

بله من دکترا گرفتم بدون سهمیه با دادن کنکور مصاحبه و داشتن مقاله آی اس آی. رنج کودکی ما رو چه کسی تولید کرده؟ یک سیستم تبعیض آمیز و بی درایت که باعث شده کسایی که قابلیت کمتر داشتن رشته ها و جایگاه های بالاتر رو پر کنن و نخبه ها عقب بنشینند.
اما چند پتانسیلی بودن من رو زیر سوال بردید که این نشون میده چند وجب اون طرف تر از دایره اطرافتان رو نمی تونید ببینید. در دنیای امروز افراد مولتی پتانسیلی که می تونن قابلیت ها و مهارت های مختلف داشته باشند بسیار مقبول و مورد توجه هستند. اینکه من علاوه بر تخصص در رشته شیمی که خوشبختانه بر خلاف امثال شما بی سهمیه و با زحمت به دستش آوردم توانایی نویسندگی و تحلیل دارم چرا باید شما رو اذیت کنه. شما می تونید با دلیل و منطق از وجود سهمیه ها دفاع کنید و بگید چیز خوبیه. اما چون در درون خودتون می دونید یک ظلم و بی عدالتی رخ داده و داره مدارک و منافع شما رو زیر سوال می بره و دلیل قانع کننده ای نمی تونید ارائه بدید، به شخصیت من حمله می کنید.
در مورد نام دکترا هم اجازه بدید ما دکترها خودمون تصمیم می گیریم. ابراز نظر در این مورد در حوزه تخصصی شما که ۵ سال رنج دکتر شدن رو نکشیدید و اصلا نمی دونید چی هست، نیست.

مداد مشکی

کسب‌وکار
تبلیغات