تاریخ انتشار : سه شنبه 16 خرداد 1402 - 11:12
کد خبر : 18385

قَوام؛ قِوام زندگی

قَوام؛ قِوام زندگی
واقعیت این است که ما آدم ها به اینجا به این کره خاکی قدم می گذاریم بدون این که خیلی از ما دلیل به دنیا آمدن خود را بدانیم. یک زندگی کوتاه را تجربه می کنیم و پیش از این که درست و حسابی از چیزی سر در بیاوریم مجبوریم غزل خداحافظی را بخوانیم.

همه ی ما آدم ها می دانیم که همه ی آدم ها سرانجام یک روز می میرند. برخی از ما در هر جمعی که صحبت مرگ می شود با اعتماد به نفس بالا این جمله را نقل قول می کنیم که «مرگ چیزی ضد زندگی نیست بلکه بخشی از زندگی است» (۱) و می پرسیم آیا می شود زندگی را پذیرفت اما بخشی مهم از آن را نپذیرفت؟

 

برخی دیگر، هر وقت در خلوت خود به طور جدی در باره ی مرگ فکر می کنند احساس ترس و وحشت فراوان بر وجودشان مستولی می شود. شدت ترس و بیزاری این دسته از آدم ها از مرگ و مسائل مرتبط با آن به حدی است که حتا اگر در کوچه و خیابان صدای آژیر یک دستگاه آمبولانس را بشنوند یا چشمشان به بهشت زهرا،  بهشت معصومه یا دیگر گورستان ها و محل کفن و دفن مردگان بیافتد تا چند روزی ناخوش احوال و افسرده می شوند.

 

یکی از آن آدم هایی که به معنای حقیقی زندگی کرد و از مرگ نهراسید استادم دکتر «عبدالعلی قَوام» استاد علوم سیاسی و روابط بین الملل دانشگاه های تهران بود که سه شنبه گذشته نهم خرداد ۱۴۰۲ خورشیدی چشم از جهان فرو بست.

 

درس های سیاست تطبیقی و اصول روابط بین الملل را در دانشگاه با ایشان گذراندم و امروز پس از هفتمین شب درگذشتش تصور می کنم لحظه ی فرا رسیدن مرگش و پیش از آن، پیکر تکیده و چهره ی رنگ پریده و چشمان گود رفته ی او را که سرانجام با روحی گسترده و فراگیر، این جهان را با کامیابی تَرک گفت.

 

قوام نه یک آدم مذهبی بود نه یک قهرمان، حتا عقاید فلسفی چندانی هم نداشت اما از صمیم قلب ایمان داشت که «مرگ یک درِ بسته نیست، یک ظلمت ابدی هم نیست» (۲) . با مرگ همه چیز تمام نمی شود و به تعبیر سقراط برای یک انسان آگاه و اهل عمل، مرگ پایان راه نیست بلکه در حقیقت آغاز یک راه است. هر چیزی پیوسته وجود داشته و پیوسته نیز وجود خواهد داشت. انسان قبل از تولدش وجود داشته و پس از مرگش هم وجود دارد (۳).

 

واقعیت این است که ما آدم ها به اینجا به این کره خاکی قدم می گذاریم بدون این که خیلی از ما دلیل به دنیا آمدن خود را بدانیم. یک زندگی کوتاه را تجربه می کنیم و پیش از این که درست و حسابی از چیزی سر در بیاوریم مجبوریم غزل خداحافظی را بخوانیم.

 

فیلسوفان و عارفانی چون سقراط یونانی و حافظ ایرانی گفته اند که در این دنیا یک قانون درست برای زندگی کردن وجود دارد و آن این که دَم و لحظه را غنیمت بِدان. زندگی کردن یعنی تفکر کردن و کار کردن و شاد زیستن. دکتر قَوام این گونه زیست. آخرین باری که او را دیدم و با هم صحبت کردیم و عکس گرفتیم سال ۱۴۰۰ زمان کرونا در مرکز مطالعات راهبردی خاورمیانه و پس از آیین تودیع صلاح الزواوی سفیر حکومت خودگردان فلسطین در تهران بود.

روحش شاد

 

پی‌نوشت‌ها:

۱-مرگ در می زند، وودی آلن، ترجمه حسین یعقوبی، تهران، نشر چشمه، ۱۳۸۷، ص ۱۷۵

۲-پیشین، ص ۲۲

۳-همان ، ص ۶۲

 

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مداد مشکی

کسب‌وکار
تبلیغات