تاریخ انتشار : دوشنبه 8 مرداد 1403 - 23:28
کد خبر : 21098

او ناله‌های گم‌شده ترکیب می‌کند

او ناله‌های گم‌شده ترکیب می‌کند
زن بودن گناه است، زنی زیبا بودن گناهی نابخشودنی و زنی شکوفا بودن یعنی زندگیِ آهویی میان گله‌ی گرگ‌ها، زندگیِ بنفشه‌ای در مرداب یا درنگ کبوتری در لانه‌ی عقاب‌ها.

چندی پیش کلیپی منتشر شده بود از زنی که اشک می‌ریخت و مفری نمی‌یافت. کارفرما بر جسم او طمع داشت و روا دانسته بود که جانش را بخراشد، هویت انسانی‌اش را له کند، او را از صحنه‌ی اجتماع بتکاند به جرم زن بودن. اخراجش کند و عزت نفسش را لگدمال کند. به این جرم که در بدنی زنانه به دنیا آمده است و خواسته است که بدنش را به شغلی نفروشد!

 

واقعیت ملموس زیست در جامعه مردسالار، ملقمه‌ای است از همه‌ی اشک‌ها و رنج‌های پنهانی که زنان متحمل می‌شوند و معمولا صدای‌شان در نمی‌آید. سکوت می‌کنند از ترس سیلی تازه‌ای که می‌گوید «کرم از خود درخت است. »

 

من زنانی را دیده‌ام که هر روز‌ به جرم تن ندادن به طمع گرگ‌ها، از اجتماع حذف می‌شوند، فسرده و فرسوده به کنجی می‌خزند، هزار بار در خود می‌میرند و خویش را از نو می‌زایند و می‌اندیشند که جرم‌شان چه بوده است؟

 

جز این است که شمار قابل‌توجهی از مردان جامعه‌ی ما هنوز «زن بودن» را نفهمیده‌اند؟ پس هر کدام به یک روش به شقه کردن وجود زنانه همت کرده‌اند. نصف می‌کنند، می‌کُشند، می‌درند، گاه با گیوتین قوانین، گاه با تیغی که از آستین رفاقت بیرون می‌آید و گاه با خنجری براق به نام عشق.

 

سال‌ها و سال‌ها سخنرانی از کرامت زن، سبب نشده زنان از قفس‌های نامرئی که مردان برایشان قالب می‌تراشند نجات یابند. زنان بسیاری را می‌شناسم که عطای بودن در اجتماع را به لقای هوس‌رانی مردان سست عنصر بخشیدند و اندک اندک محو شدند. و آن‌ها که ایستادند، آن‌هاکه دوام آوردند، روزی نیست که از خود نپرسند به کدامین گناه باید قابلیت‌هایشان نادیده گرفته شود؟

 

زن بودن گناه است، زنی زیبا بودن گناهی نابخشودنی و زنی شکوفا بودن یعنی زندگیِ آهویی میان گله‌ی گرگ‌ها، زندگیِ بنفشه‌ای در مرداب یا درنگ کبوتری در لانه‌ی عقاب‌ها.

 

تو را تاب نمی‌آورند، متحدند به زمین زدنت، کمر بسته‌اند به حذف کردن و خرد کردنت. خیلی هنوز زن را در مطبخ و پستو می‌پسندند چون می‌دانند چه اندازه خالی‌اند از وجدان، و چه اندازه گرگینه‌ی درونشان چنگ و دندان تیزی دارد برای دریدن روح آزادی‌خواه یک زن‌.

 

اما ما دوام خواهیم آورد، زنده خواهیم ماند، و هر بار راه تازه‌ای خواهیم ساخت. هزار بار پر و بال بشکنید اگر، بسوزانید اگر، ما ققنوس‌وار از خاکستر خویش دوباره بر‌خواهیم خواست. که نیما چنین گفت:

 

قُقنوس، مرغ خوش‌خوان، آوازه‌ی جهان،

آواره مانده از وزش بادهای سرد،

بر شاخ خیزران،

بنشسته است فرد

بر گرد او به هر سر شاخی پرندگان.

او ناله‌های گم‌شده ترکیب می‌کند،

از رشته‌های پاره‌ی صدها صدای دور…

 

✍🏻 کوثر شیخ نجدی

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مداد مشکی

کسب‌وکار
تبلیغات