نابغه ناتمام
«این فردی که واکسن کرونا را کشف کرد و جان هزاران هزار آدم را نجات داد، یک نابغه بود.»؛ حدود یک دهه دیگر نقل مجالس همین جمله آغازین و جملات مشابه این جمله است در مورد این فرد روسی، آمریکایی، چینی، انگلیسی، آلمانی و شاید هم ایرانی که قصد دارم از تخیلاتم برای معرفی نابغه
«این فردی که واکسن کرونا را کشف کرد و جان هزاران هزار آدم را نجات داد، یک نابغه بود.»؛ حدود یک دهه دیگر نقل مجالس همین جمله آغازین و جملات مشابه این جمله است در مورد این فرد روسی، آمریکایی، چینی، انگلیسی، آلمانی و شاید هم ایرانی که قصد دارم از تخیلاتم برای معرفی نابغه ناشناخته قرن استفاده کنم.
ایشان هوش بسیار خوبی داشت و جزو بهترین رتبههای پذیرفته شدگان دانشگاه در رشته پزشکی بود. اهل یک خانواده فقیر بود که کودکی و نوجوانی سخت و وحشتناکی را گذرانده بود.
البته بیشتر علاقه او به هنر نقاشی بود. کتابهای فلسفه بیشماری هم می خواند اما به اجبار خانواده رشته پزشکی را انتخاب کرده بود؛ باشد که در آینده نه چندان دور پول زیادی بدست بیاورد و یک زندگی راحت و بدون دردسری داشته باشند.
او در کنار درس خواندن، مرتب بیرون از محیط دانشگاه و خوابگاه به کارگری اشتغال داشت. فوتبال هم خیلی خوب بازی میکرد و در این زمینه هم استعداد خوبی داشت. شاید اگر به قول خودش در فوتبال پارتیبازی نمی کردند و باندبازی و مافیاگری و این جور حرفها نبود، مسلما الان یک فوتبالیست مطرح، موفق و پولدار بود.
با اینکه بهترین نقاشیها را میکشید و به جشنوارهها میفرستاد، اما کمترین تجلیلی از کارهای سراسر هنری او هم نمیشد. انگار برای برنده شدن در استعداد ذاتی که خداوند به او داده بود، باید پارتی قوی یا حداقل پول و پله ای میداشت.
از نظر من از یک طرف نابغه دوست داشتنی و از طرف دیگر واقعا بداقبال بود. چرا دوست داشتنی؟ تقلید صدای خیلی خوبی داشت. از دانشجویان گرفته تا استادان و کارمندها ادای همه را به زیبایی درمی آورد و کلی باعث خنده و شادی دیگران می شد. در ضمن قیافه خوبی هم داشت. منظورم از خوب این است که کِرکر خنده بود. در دوران مدرسه با دوستانش برف بازی کرده بود. از شانس بدش سنگ توی برف گذاشته و زده بودند به فکش جوری که دماغ و دندان و کلا ترکیب چهرهاش را به هم ریخته بودند.
اما به هر حال نابغه بامزه ما تخیل بالا ، استعداد بازیگری، فیلم نامهنویسی و خیلی از هنرها در وجودش نهفته داشت. اگر پولی داشت که کلاسهای تیاتر را شرکت میکرد و پارتی کلفتی هم مییافت، شک نداشتم که امروز بهعنوان یک هنرپیشه در سطح هالیوود و جهان مشهور شده بود. واقعا نابغه کم شانسی بود. بارها در زمینه عشقی هم شکست خورده بود. آخر نه پولی داشت و نه آینده روشنی از نظر خودش می توانست حتی تصور کند.
با کوهی از مشکلات که جلوی خودش می دید، اما داشت ادامه می داد. پس از شکست عشقی چندبار دست به خودکشی زد که خوشبختانه و شاید بدبختانه به علتی که خواهم گفت، همگی خودکشیهایی ناموفق بود. البته علت خودکشیهای او بخاطر ناکامیهایش نبود، بخاطر تاثیر یک سری از آثار فلسفی پوچگرا در روح و روانش بود. تقریبا آثار تمامی فیلسوفان دنیا را خوانده بود.
در مجموع اما در هر زمینهای یک آدم به تمام معنا ناتمام محسوب میشد و باور هم داشت ناتمام بودنش بخاطر نداشتن پارتی، باندبازی، مافیا، فقر و هزاران کوفت و زهرمار دیگر است.
در زمینه رشته خودش پزشکی هم واقعا در صدر دانشگاه بود. با علاقه و اشتیاق فراوان درسش را ادامه داده بود. حین تحصیل چند مورد کشف واکسن، دارو و وسائل مهم پزشکی داشت. می گفتند که استاد راهنمایش همه کشفیات و مقالههای او را بنام خودش ثبت کرده و کلاه بسیار گشادی سر نابغه نگونبخت گذاشته بود. نابغه وقتی متوجه خیانت استادش شد آن هم در جلسه دفاع از پایان نامه، قاطی کرد، با استاد گلاویز شد و سرانجام جنجال بالا گرفت. سرانجام از دفاع کردن انصراف داد.
با اینکه اصلا دانشجوی اهل سیاستی نبود و معتقد بود که دانشگاه باید غیرسیاسی باشد و در مجموع نه سر پیاز و نه ته پیاز بود، اما به همت و کوشش بیدریغ یکی از استادها به عنوان دانشجوی ستارهدار از دانشگاه در روز پایانی تحصیلش اخراج شد.
او رفت و دیگر خبری از وی نشد. اما تا جایی که می دانم از زمین و زمان بیزار شده بود. دوست داشت که چرخه آفرینش متوقف گردد و آخرالزمان بیاید و همه چیز تمام شود.
شنیده بودم که در یک مکان دورافتاده تنها زندگی می کند و دوست ندارد که آدمی را ببیند. مدتها تلاش بیوقفه کرد که ویروس کرونا را بسازد. اینکه آمریکا، چین یا قدرتی دیگر از او حمایت می کرد، در هاله ای از ابهام مانده است. او با هوش و خلاقیتی که داشت باعث شده بود که ویروس نسبت به شرایط تغییرشکل دهد و قوی تر شود.
نام کرونا را خودش انتخاب نکرده بود. نظریهها و فرضیههایی را که در مورد کرونا می دادند او نداده بود. او را نه کسی میدید و نه می شناخت. فقط در آزمایشگاه کوچک خانهاش نشسته بود و کارش را می کرد و به تمام نظریه ها و فرضیه ها میخندید.
از نظر او مردم چه تزهای احمقانهای میدادند؛ کرونا کودک نمیکشد، با گرما از بین می رود، معتادها نمی گیرند، فلان ماسک ها خوب یا بد هستند، عنبرنسارا و روغن بنفشه کرونا را فراری میدهد و حرفهای بیخود دیگر.
نابغه ناشناخته قرن که پیرو مکتب نیستی و پوچی شده بود، در پیدایش و انتشار ویروس کرونا بسیار پیشرفت کرد.
تنها زمانی که برای پیشرفت نیازی به پارتیبازی، باندبازی و مافیایی بودن نبود، همین زمان بود.
واکسن کرونا را نمیدانم او خودش اختراع کرده یا نه. اگر او باشد میتوان امیدوار بود که کرونا از بین می رود، چرا که تنها بشری که می داند چگونه کرونای ساخته شده به دستِ خودش از بین می رود، خود او است.
اما خدا نکند که به دست او ساخته شده باشد، شاید او طوری واکسن را ساخته که قربانیان زیادتری در زمانی مناسبتر بگیرد. کسی چیزی نمیداند و مشخص نیست که نابغه ناتمام کجا است و چه هدفی را دنبال میکند.
بنابراین شما فعلا ماسکت را بزن .
ایران مامن: رادمان احمدوند
برچسب ها :ایران مامن ، داستانک ، رادمان احمدوند ، کرونا ، نابغه
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0