دکتر جواد حق گو
واکاوی نقشآفرینی رسانهها در کنترل سیستم بین المللی

بسم الله الرحمن الرحیم. بحث من درباره کارکرد رسانهها در کنترل سیستم بین المللی توسط قدرتهای بزرگ و به طور خاص هژمون است. در سالهای گذشته آنقدر رخدادهای متنوع در منطقه ما و در سطح جهان اتفاق افتاده است که بازنمایی متفاوت رسانهها از این رویدادها به شکل واضحی حکایت از نقش بسیار اثرگذار رسانه
بسم الله الرحمن الرحیم. بحث من درباره کارکرد رسانهها در کنترل سیستم بین المللی توسط قدرتهای بزرگ و به طور خاص هژمون است. در سالهای گذشته آنقدر رخدادهای متنوع در منطقه ما و در سطح جهان اتفاق افتاده است که بازنمایی متفاوت رسانهها از این رویدادها به شکل واضحی حکایت از نقش بسیار اثرگذار رسانه در سیستم نوین بینالمللی دارد.
کافی است بر نحوه بازنمایی همین ماجرای شیوع ویروس کرونا و نقشی که رسانههای جریان اصلی غرب ایفا میکنند، تأمل کنید. این رسانهها همه ظرفیتهای خود را برای اینکه از این اتفاق اهرمی برای فشار بر پکن ایجاد کنند، به کار بستهاند. تردیدی وجود ندارد که این نحوه بازنمایی با تدبیر و تفکر از قبل مشخصشده در حال وقوع است که نیاز به تأملی جدی دارد.
برای فهم این موضوع بسیار مهم و به بیان دیگر ادراک جایگاه رسانهها در سیستم نوین بینالمللی و نیز در سیاست خارجی دولت ایالات متحده و به شکل ویژه، جایگاه ابزار رسانه در جنگ هیبریدی ایالات متحده علیه محور مقاومت عموماً و دولت جمهوری اسلامی ایران بهعنوان کانون محور مقاومت خصوصاً، بحث در چند محور قابل بررسی است.
یکی از موضوعات مهم کارکرد رسانه در سیستم نوین بینالمللی است. کموبیش رویکردهای سیستمی در حوزه مطالعات علوم اجتماعی به شکل عام و علوم سیاسی و روابط بینالملل به شکل خاص، از زمانی وارد این حوزه مطالعاتی شد که ما با بحران علمی بودن مطالعات اجتماعی مواجه شدیم؛ اینکه آیا اساساً معرفتی به اسم علوم اجتماعی داریم یا خیر؟ وقتی صحبت از علوم طبیعی میشود، معلوم است که با اجسام و اشیا سر و کار دارید. یک وقت درباره علوم اجتماعی صحبت میکنید که بازیگر اصلیاش انسان است؛ موجودی که وقتی دستش را بالا میبرد، ممکن است معانی متکثری داشته باشد. یک وقت ممکن است این بالا بردن دست یک واکنشی طبیعی باشد، گاهی ممکن است با این بالا بردن دست بخواهد علامت مثبت بدهد، گاهی هم هدف دیگری از این اقدام دارد.
خلاصه کلام آنکه فهم این اقدام فقط به شکل بیناذهنی قابل ادراک است و نمیتوان برای یک فعل مشخص مثل همین بالا بردن دست، معنای واحدی در نظر گرفت و گفت که مثلاً در همه زمانها و مکانها معنای این اقدام مشخص الف است یا ب. میبینید که همین تکثر تا چه میزان باورمندی به وجود علوم اجتماعی و اینکه اساساً مثلاً جامعهشناسی یا علوم سیاسی علم است را با بحران و چالش مواجه میکند. در این حوزه، برخلاف علوم طبیعی نمیتوان متغیرها را فرمولیزه و بهتبع تولید دانش کرد. در این حوزه شما نمیتوانید بهراحتی تعمیم دهید یا مانند علوم طبیعی آینده را پیشبینی کنید. در این حوزه عدم قطعیتها بسیار زیاد است و اساساً شما با نسبیت بسیار گستردهای مواجهید. البته این نسبیت به گستردگی کمتر در همان علوم تجربی هم وجود دارد و از این جهت علوم طبیعی و علوم اجتماعی دقیقاً با یکدیگر مشابهاند.
به هر حال همه این چالشها که بهمرور بحران عمیقی را در حوزه معرفت اجتماعی ایجاد کرد باعث شد که بهتدریج بحثهایی علممدار نظیر همین رویکردهای سیستمی وارد حوزه علوم اجتماعی شود که در بحث ما هم درباره کارکرد رسانه در سیاست خارجی دولت آمریکا در مواجهه با محور مقاومت خیلی میتواند قابل استفاده باشد و میتوانیم از آن چارچوب بهرهبرداری کنیم. برای ادراک رویکردهای سیستمی یک ساعت را بهعنوان یک سیستم در نظر بگیرید یا مثلاً سیستم کهکشانها را در نظر بگیرید. هر سیستمی نظیر همین ساعت یا کهکشان یا سیستم ماشین و…، یکسری عناصر و اجزا و مؤلفههایی دارد و اجزای آن در ذیل مجموعهای از قواعد ارتباطاتی را با هم برقرار میکنند. نوع کنار هم قرار گرفتن واحدهای سیستم، یک ساختار را تشکیل میدهد.
مثلاً ما در بحث روابط بینالملل میگوییم ساختار نظام بینالملل دوقطبی است، تکقطبی است، پنجقطبی است، سلسلهمراتبی است یا مثلاً تک ـ چندقطبی است. سیستم امروز بینالملل که تقریباً به تعبیر امانوئل والرستین از قرن شانزده که شروع میکند و ایجاد میشود دو نیروی اثرگذار ساخت سیستم بینالملل امروز را تشکیل میدهند، نیروی اقتصاد و نیروی سیاست. به تعبیر آقای والرستین، سیستم بینالمللی امروز که در نتیجه توسعه نظام سرمایهداری شکل گرفته، از قرن شانزده آغاز شده و امروز جهانشمول شده و همه دنیا را در نوردیده است. به تعبیر ایشان، دولتهایی که در مرکز این سیستم قرار میگیرند و طبیعتاً بیشترین نفع را از وجود این سیستم میبرند، برای اینکه بتوانند سازوکار ناعادلانه موجود را تداوم ببخشند و کنترل خود را بر دولتهای پیرامون و شبهپیرامون ادامه دهند نیاز به یک فرهنگ جهانی دارند. به یک معنا میشود گفت که این فرهنگ جهانی تقریباً همان بحثی است که گرامشی در ذیل بحث هژمونی خود مطرح میکند.
در بحثهای علوم اجتماعی مرسوم است که وقتی وارد بررسی مسئلهای میشویم، ابتدا تعریف واحدی از واژگان اصلی آن ارائه دهیم. در اینجا هم واژه اصلی ما کلمه فرهنگ است. این فرهنگ یعنی چه؟ واژه فرهنگ (کالچر) ازجمله مفاهیمی است که وقتی دیکشنری را باز میکنید توضیحات مفصلی دربرابرش قرار گرفته است و بعضی وقتها آدم متوجه نمیشود بالاخره این فرهنگ دقیقاً یعنی چه و مرزهایش کجاست؟ با این حال، اگر خیلی ساده بگوییم، فرهنگ یعنی نوع نگاه آدمها به زندگی و جهان. بر اساس همین معنا، والرستین و خیلی از متفکرینی که ذیل مکتب فرانکفورت بحث میکنند، میگویند که نظام سرمایهداری برای اینکه بتواند سازوکار خود را ادامه دهد باید این فرهنگ جهانی را تولید، منتشر و نهادینه کند. بدیهی است که در نتیجه این نهادینه شدن میتواند تأمین منافع خود را تضمین کند. طبیعتاً برای این هدف در ساختار نظام بینالملل رسانه از نقش بسیار مهمی برخوردار است.
در عبارات والرستین درباره مبحث نوع تقسیم کار در سیستم جهانی که در همان نظریه وُرد سیستم خودش مطرح میکند، این تقسیم کاری صورت گرفته است که تو بهعنوان یک دولت پیرامونی اصلاً حق نداری وارد حوزه صنایع هایتک شوی! اصلاً حق نداری انرژی هستهای داشته باشی! اصلاً نمیتوانی وارد تولید تسلیحات پیشرفته شوی! وظیفه تو این است که مواد خام را استخراج کنی و ما هم از تو بخریم یا نخریم. برای اینکه این نظام رفتاری ادامه پیدا بکند، آن فرهنگ امری ضروری است. این سیستم در آن فرهنگ جهانی کار میکند.
در دل آن فرهنگ است که من میپذیرم که مثلاً تسلیحات هستهای فقط برای برخی از دولتها مجاز است و برای من و امثال من غیرمجاز است و دولتهای جهان در دل آن فرهنگ به دو دسته دارا و ندار یا به عبارت دیگر، دو دسته ارباب یا رعیت، سفیدپوست و سیاهپوست تقسیم میشوند. ما باید بپذیرم که این یک امر قطعی است و کاملاً طبیعی است. من در این دنیا متولد شدم که آقایی و اربابی دولتهای مرکز بهخصوص کانون نظام سرمایهداری ایالات متحده را بپذیرم.
در ذیل همین نگرشهایی که با عنوان نگرشهای انتقادی به نظام سرمایهداری مطرح میشود شاید تعبیر صنعت فرهنگ یا فرهنگسازی صنعتی را شنیده باشید. آدورنو و هورکهایمر دو تن از شخصیتهای اصلی مکتب فرانکفورت، کتابی دارند به نام دیالکتیک روشنگری که در آنجا این بحث را خیلی باز میکنند. همین بحثهایی که والرستین به یک معنا میگوید. اینها هم دقیقتر بحث میکنند که فرهنگ در این سیستم بهمثابه یک کالا میشود، یعنی مثل وقتی تلویزیون میخرید یا میفروشید، یک صندلی بستهبندی میشود و درمجموع همه کالاها بستهبندی میشوند و در اختیار دیگران قرار میگیرند، فرهنگ هم بستهبندی میشود و در اختیار ملل دیگر یا به تعبیر بعضی سیاستمداران غربی، ملل وحشی قرار میگیرد. در این فضا، این کالای فرهنگی که تولید میشود در قالب فیلم و رُمان و اقسام کالاهای فرهنگی بهوسیله همین رسانه در اختیار من و شما قرار میگیرد و پروژه انتقال فرهنگی رقم میخورد. در همین باره، آقای هربرت شیلر نویسنده آمریکایی، تعبیر واقعاً دقیقی دارد؛ ایشان از این مکانیسم انتقال فرهنگ با عنوان انتقال “آگاهیهای بستهبندیشده”ای که توسط دولتهای غربی ایجاد میشود به ملل جنوب یاد میکند. این آگاهیها دقیقاً همان آگاهیهاییاند که روشنفکران این جوامع در دل آنها فکر میکنند، در دل آنها مسائل جامعه خود را تشخیص میدهند و برای آن مسائل که لزوماً مسائل صحیحی هم نیست راهحل ارائه میکنند. دقت کنید که اصل وجود آن مسئله محل مناقشه و تردید است؛ اینکه آیا واقعاً این مسئلهای که توسط این روشنفکر جامعه ایرانی مطرح میشود، اصالت دارد یا خیر. این آگاهیها در همین بستههای مختلفی که ایجاد میشود در اختیار ملل جنوب قرار میگیرد و در آن فضا ما خوب و بد، زشت و زیبا و غلط و درست را ادراک میکنیم. بر همین اساس، به تعبیر آنتونیو گرامشی جریان روشنفکریای که در خیلی از کشورها وجود دارد و طراح مسائل و راهحلهای آن مسائل است، نه مسئلهاش مسئله است، نه پاسخش پاسخ.
دقیقاً در ذیل نگاه متفکرین مکتب اقتصاد سیاسی رسانه که میتوان آن را در ذیل مکتب فرانکفورت جا داد، این بحثها خیلی مفصل توسط اندیشمندان این حوزه مورد بررسی قرار میگیرد. میشود گفت آقای هربرت شیلر معروفترین شخصیت مکتب اقتصاد سیاسی رسانه است. البته در کنار ایشان شخصیتهای دیگری مثل ادوارد هرمان و رینولد ویلیامز بحث کارکرد ظالمانه رسانه در عرصه بینالملل و رابطه میان ارتباطات و سلطه را به شکل کاملاً علمی واکاوی میکنند و مورد بررسی قرار میدهند. البته مهمتر از همه این افراد، خود آقای شیلر است. وی که اساساً تخصصش حوزه رسانه نیست، متولد ۱۹۱۹ است و ابتدا در حوزه جامعهشناسی و اقتصاد کار میکرد و بعد از وقایع جنگ ویتنام و خروج مفتضحانه دولت ایالات متحده از ویتنام، تمرکز خود را بر حوزه مباحث ارتباطات و سلطه گذاشت. ایشان کتاب مهمی با عنوان وسایل ارتباط جمعی و سلطه ایالات متحده دارد که اولین کتاب وی در این حوزه هم است و در سال ۱۹۶۹ منتشر شد. شیلر در این کتاب که عملیات رسانهای دولت آمریکا را دقیق باز میکند، به این بحث میپردازد که واشنگتن در حوزه رسانهای دقیقاً چهکار میکند و چه بر سر دیگر کشورهای جهان میآورد؛ بحثی که برای ما که امروز در مواجهه مستقیم با دولت ایالات متحده بهلحاظ رسانهای هستیم، بسیار قابل توجه و آموزنده است. ایشان در آن کتاب، سابقه تأسیس آسوشیتدپرس را میگوید و رقابتهای این بنگاه خبری آمریکایی را با رویترز یا مثلاً هاواس مورد بررسی قرار داده، به کارکرد مهم آن در سیاست خارجی ایالات متحده میپردازد. یا مثلاً به سابقه یونایتدپرس میپردازد و نقش این رسانه را در سیاست خارجی دولت ایالات متحده بررسی میکند. وی در کتاب اول خود با تأکید بر تجربه شکست دولت آمریکا در جنگ ویتنام معتقد است سیاستمداران آمریکایی با یک خطمشی جدید در دهه ۷۰ به بعد و تا همین امروز، سیاست رسانهای جدید خود را ترسیم میکنند؛ سیاستی که تا امروز ادامه یافته و دستاوردهای زیادی برای تحقق سیاستهای استعماری و زورگویانه واشنگتن داشته است.
شیلر یک سال بعد از تدوین این کتاب، کتاب دیگری با عنوان ابردولت مینویسد که در آنجا به شکلی خاص درباره نقش مجتمعهای نظامی صنعتی بحث میکند، که اینها چه تأثیری در سیاست خارجه دولت ایالات متحده دارند. بحثی که امروز در خیلی از پروندههایی که ما در خیلی از کشورهای پیرامونی خود داریم مثل عراق، بهوضوح قابل رؤیت است؛ اینکه بعد از جنگ، ارتش ایالات متحده با ایجاد سازوکار مشخصی تأمین منافع کمپانیهای آمریکایی را تضمین کرده است.
ولی به نظر من مهمترین کتاب شیلر که به بحث ما بسیار مرتبط است، کتاب گردانندگان افکار است که عنوان پرمعنایی دارد و در سال ۱۹۷۶ نوشته شده است. در این کتاب، نویسنده دو سه افسانه را مطرح میکند که برای ادراک نوع نقشآفرینی رسانهها در سیستم بینالمللی میتواند خیلی اثرگذار باشد. شیلر میگوید ما افسانهای داریم به اسم افسانه بیطرفی یا افسانه انتخاب آزاد. اینها همهاش افسانه است، چیزی به اسم رسانه بیطرف اساساً وجود ندارد. وی نظریه جریان آزاد اطلاعات را نقد میکند و میگوید این نظریهای که بعد از جنگ جهانی دوم توسط دولت ایالات متحده ایجاد و تبلیغ شد، چه میزان نقد به آن وارد است. به اعتقاد او و خیلی از متفکرین این مکتب، در چارچوب نظریه جریان آزاد اطلاعات درست است که افراد نوعی از آزادی را دارند، ولی این آزادی کاملاً محدود است و مرزهایش را خود واشنگتن معین میکند. یعنی در این چارچوب برخلاف ادعاهای مطرحشده، آزادی مطلق طنزی تلخ است. برای جا افتادن بهتر این بحث یک مثال میزنم. این نوع از جریان “آزاد” اطلاعات مانند منوی باز یک رستوران است. وقتی صاحب رستوران میگوید منو باز است، هم راست میگوید و هم همزمان دروغ میگوید. منو باز است در محدوده خواست و منافع صاحب رستوران. آیا در آن منوی باز همه چیز هست یا نه؟ صاحب رستوران بر اساس منافع خود دودوتا چهارتا کرده، پنجتا میگذارد میگوید حالا انتخابت آزاد است، از این پنجتا یکی بردار، دوتا بردار، سهتا بردار. بر اساس نگاه شیلر، این نوع از آزادی یا بیطرفی که بهشدت در نظریه جریان آزاد اطلاعات بدان تأکید میشود، اساساً افسانههایی است که به ما میگویند و روشنفکران کشورهای پیرامونی اینها را واقعاً باور میکنند و در جامعه خود نشر میدهند و تودههای مردم هم فکر میکنند بله، دیگر حقیقت همین است که روشنفکران میگویند. با همین نگرش است که بسیار از عوام گمان میکنند حالا که یک چیزی به اسم گوگل وجود دارد، ما هرچه سرچ کنیم، هرچه درباره هر موضوعی پژوهش کنیم، در صفحه اول بیاید و ما از آن استفاده کنیم، این یعنی عین حقیقت. در حالی که واقعیت کاملاً میتواند عکس آن چیزی باشد که آنجا به نمایش گذاشته شده است و از قضا بر اساس نوعی از طرفداری خاص آن خروجیها در صفحه نخست گوگل قرار میگیرد.
برچسب ها :ایران مامن ، دکتر جواد حقگو ، رسانه
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0