با سرفههای سلبریتی عکس میگیرند نه با عرقریزان روح اهل قلم!
مردی روی صحنه نشسته و کتابی را میخواند که نامش و نویسندهاش معلوم نیست و بعید است کتاب مشهور و مهمی باشد، اما دیگران میخکوب نشستهاند و گوش میدهند. مکان ونکوور کانادا، سالن اوگرین کوکیتلام و اجرا با «سروش صحت». در واقع تنها چیزی که این رویداد را مهم میکند، فقط نام سروش صحت است. نام کتاب؟ مهم نیست، نویسندهاش؟ اصلا. محتوایش؟ ابدا.
این رویداد در روزهای اخیر با کامنتهای مختلف کاربران ایرانی شبکههای اجتماعی همراه بوده که پربازتابترینِ آن به بستهشدن برنامه «کتاب باز» صحت و یکی از دیالوگهای سریال معروف او «لیسانسهها» اشاره دارد؛ از میان صداوسیما و سروش صحت «کی ضرر کرد؟!»…
و اما این که افرادی دور از وطن دوست داشته باشند در یک رویداد که از قضا نام «فرهنگی» را هم یدک میکشد؛ شرکت کنند، کاملا قابل درک است. یک بعد از ظهر شیرین را در کنار هموطنانشان سپری کنند، چیزی بگویند، چیزی بشنوند و شب وقتی به خانههایشان برمیگردند؛ تصاویر سلفیشان را با یک سلبریتی در اینستاگرام منتشر کنند و سه امتیاز مثبت هم بابت شرکت در یک مراسم کتابخوانی به خودشان بدهند؛ امتیازی که نمیشود همیشه به این راحتی کسب کرد!
همچنین قابل درک است اگر بخواهند به اینترتیب، یک دهن کجی فرهیختهطور نیز به کسانی عنایت کنند که برنامهی کتاب باز را به تعطیلی کشاندهاند.
اما کلیت این داستان مرا یاد جملهی «اریک فروم» در کتاب «هنر گوشدادن» میاندازد: «مردمِ روزگار ما نهایت سعیشان را میکنند تا به شیوهای آبرومند وقتکُشی کنند. مخصوصا اگر جزو طبقات تحصیلکرده باشند. شما به دیدن هنرهای مدرن یا غیر مدرن یا به کنسرت میروید، ولی اینها ضرورتا نشانهی علاقهی شما به هنر نیست، بلکه یک کار متداول است.»
به عقیده فروم، اغلب شرکتکنندگان در چنین مراسماتی به دنبال یک جور ژست و تشخص طبقاتی هستند. اگر کسی به من بگوید خیلی به مطالعه علاقهمندم، بلافاصله از او میپرسم سالی چند کتاب میخوانی؟ به چه نویسنده یا ژانری علاقهمند داری؟ آخرین کتابی که خواندهای چه بوده؟ و اگر برای اینها پاسخی نداشته باشد، اگر کسی صرفا در رویدادهای مرتبط با سلبریتیها شرکت میکند و برایش فرقی نمیکند که وقت و انرژیاش را صرف شنیدن چه مطلبی کرده است؛ نمیتوانم او را یک کتابخوان یا حتی علاقهمند به مطالعه بدانم. او صرفا میخواهد از راه آبرومندی سرگرم شود.
شبیه همین ماجرا، در انتشار کتاب از سوی سلبریتیها هم به کررات رخ داده است. همین چند ماه پیش بود که یک مجری تلویزیون کتاب سفرنامههای خودش را منتشر کرد. در کاخ سعدآباد برایش رونمایی گرفت و مردم برای خریدنش صف کشیدند و خنده دار اینکه با ژستی متواضعانه آمد و از خیل عظیم کتابخوانها تشکر کرد. حتی ابراز خرسندی کرد که مردم اینهمه به کتاب خواندن علاقهمند شدهاند!
واضح است که چنین وقایعی برای قشر کتابخوانهای واقعی یا نویسندگان حقیقی چقدر مضحک است و علاوه بر آن شبیه خنجری است که توی قلبشان فرو میرود. نویسندگان یا شاعرانی که صدها جلد کتاب را خط به خط و در خلوت خود میخوانند و بعد ساعتها وقت و انرژیشان را صرف تولید یک داستان یا رمان میکنند، تکنیک یاد میگیرند، یا به تعبیر «ویلیام فالکنر»، «عرق ریزان روح خویش» را تاب میآورند تا عصاره درک و دریافتشان را منتقل کنند.
تازه بعد از اتمام نوشتن و جدال با سانسورچیها جنگشان با ناشرها را شروع میکنند. با بنگاههای اقتصادیای که به اسم چاپ کتاب، خون نویسنده را توی شیشه میکنند، عصارهی روحشان را میمکند، کتابش را میفروشند و هیچ دستمزدی به او نمیپردازند. و نویسندهی واقعی مملکت باید دست آخر برود یک کافهای جایی را اجاره کند و برای کتابش با هزینهی شخصی رونمایی بگیرد. پایان داستان هم این است که چیزی جز بیتوجهی مخاطب نصیبشان نخواهد شد. چرا؟
چون مخاطب حواسش جای دیگری پرت شده است. مخاطب دارد با سلبریتیها سلفی میگیرد. چون زمانهای است که اهمیت تندیسِ پوک یک نویسنده از اهمیت کتابش بیشتر است. شما سلبریتی باش و سرفههایت را بنویس، همیشه چند نفر پیدا میشود که برای خریدنش صف بکشند. اما ظاهرا این قسم حواسپرتیها و زیست سطحی را با خود تا قارههای دیگرهم بردهایم. گویا مهاجرت اثری بر تغییرعادات ما نداشته است.
✍️ کوثر شیخ نجدی
برچسب ها :ادبیات ، تلویزیون ، سروش صحت ، سلبریتی ، شاعر ، صدا و سیما ، فرهنگ ، کتاب ، کتاب باز ، کتابخوانی ، کوثر شیخ نجدی ، لیسانسه ها ، مطالعه ، نویسنده
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0