تاریخ انتشار : پنجشنبه 12 فروردین 1400 - 23:19
کد خبر : 6883

فرنگیان مثل سباع غذا می خورند

فرنگیان مثل سباع غذا می خورند

می گویند امشب به ورشو می رسیم. در یکی از استاسیون ها (ایستگاه های قطار) دختری خوشرو کاسه تخم مرغ پخته جلو من آورد. التماس می کرد که اینها را بخر. از وضع حرکاتش معلوم بود که پولش را لازم دارد. خریدم. قریب بیست دانه بود. دو عدد را خوردم و مابقی را به همراهان

می گویند امشب به ورشو می رسیم. در یکی از استاسیون ها (ایستگاه های قطار) دختری خوشرو کاسه تخم مرغ پخته جلو من آورد. التماس می کرد که اینها را بخر. از وضع حرکاتش معلوم بود که پولش را لازم دارد. خریدم. قریب بیست دانه بود. دو عدد را خوردم و مابقی را به همراهان تعارف کردم. اغلب قبول می کردند و بعضی می گفتند پولش چند می شود بدهیم.

 

یکی از آنها انگلیسی می دانست. گفتم به آنها بگویید؛ اولا من اینها را رعایتا (برای ملاحظه و احترام) خریدم. ثانیا خوراکی در ایران ابدا شانی ندارد و به حدی فراوان و ارزان است که اکثر مردم بی بضاعت در سال پولی برای خوراکشان نمی دهند.

 

روسیه: در راه آهن به عوض زغال سنگ، چوب می سوزانند. نمی دانم این مردم فقیر در زمستان چگونه به این سختی می گذارنند. کمتر آبادی دیده شد که درخت داشته باشد. بعضی جنگل ها هم که دیده شد لابد متعلق به حکومت است و هیزمش را هم به قیمت می فروشند.

 

باری اکثر هموطنان که فرنگ می روند وضع و حالات فرنگی ها را دیده، خیالشان قوت گرفته؛ یک‌درجه بالاتر از مدنیت را اختیار می کنند و پس از مراجعت به وطن چندی که گذشت دروغگویی بی حقوق می شوند که حد ندارد. خیالات فرنگی ها خوب و بد مخلوط است…(فرنگی ها) ظاهرا پاک و تمیز می گردند لکن اکثرا مثل سباع (درندگان)غذا می خورند و غرش می کنند. اگر ده روز روی نیمکت جنب یکدیگر بنشینند ابدا به یکدیگر اعتنایی ندارند. منتظرند دیگری که پیدا شده معرفی کند [خود را] حال آنکه سلام و علیک خودش معرفی است.

 

(در مرز بین روسیه و آلمان) چون من شنیده بودم که مسافرین باید پولشان را تبدیل کنند به پول شهرهایی که در جلو(پیش) دارند لذا قدری منات روسی داشتم با مارک جرمنی (ژرمنی) تبدیل کردم. قریب ده تومان کمتر به من دادند و گفتند صحیح است. بعد از اینکه حساب کردم دیدم کم است. قطار آهن می خواهد حرکت کند. لهذا دوان شده رفتم نزد صراف که چرا کم داده ای؟ به این دلیل گفت راست می گویید ببخشید سهو کردم. گفتم چرا از آن طرف سهو نشد. باری گرفتم. کار مردم سر راه گول زدن است. زیرا که وقت تنگ و مسافر بی‌زبان و نابلد.

 

 

منبع: سفرنامه ابراهیم صحاف باشی/ به اهتمام محمد مشیری/ شرکت مولفان و مترجمان ایران/ تهران دی ۱۳۵۷

 

 

* میرزا ابراهیم‌ خان صحاف باشی (۱۳۰۱-۱۲۳۴ خورشیدی) از پیشگامان عکاسی و فیلمبرداری در ایران نخستین گام‌ها را برای عمومی شدن سینما در کشورمان برداشت.

 

وی که در خیابان لاله‌زار روبروی محل سینما کریستال مغازه آنتیک‌ فروشی داشت و کارش فروش اشیاء زینتی بود، در خرداد ۱۲۷۶ با اجازه مظفرالدین‌شاه به قصد سفر تجاری به دور دنیا، ایران را از بندر انزلی ترک کرد. او در این سفر با دستگاه سینماتوگراف آشنا شد و پس از پایان سفرش دستگاه پروژکتوری را به منظور نمایش با خود به تهران آورد.

 

وی در بازگشت به ایران نخستین سالن نمایش فیلم را در حدود مهر ۱۲۸۳ در حیاط پشت مغازه‌اش در سه‌راه مهنا لاله‌زارنو دایر کرد. از فیلم‌هایی که او نمایش می‌داد، یکی داستان مردی بود که بیش از صد مرد را وارد کالسکهٔ کوچکی می‌کرد یا از مرغی بیش از بیست تخم می‌گرفت.

 

اما نخستین سالن عمومی سینما در ایران را در رمضان ۱۳۲۲ ه. ق در اول خیابان چراغ‌گاز (خیابان امیرکبیر) افتتاح کرد. از فیلم‌هایی که در این سالن که معمولا فقط شب‌ها باز بود و نمایش داده می شد، می‌توان از فیلمی یاد کرد که در آن مردی مشغول جارو کردن کوچه‌ای است، در این‌حال ماشین جاده‌صاف‌کنی از راه می‌رسد و او را زیر می‌گیرد و جاروکش به صورت باریک و بلند در می‌آید و بعد یکی از روی چارپایه با تخماخی بر سرش می‌کوبد و مرد این‌بار کوتاه و چاق می‌شود.

 

عمر این سینما که بلیت‌هایش یک، دو، سه و پنج ریال بود و تماشاگرانش آدم‌های نسبتا پولداری بودند تنها یک ماه رمضان بود. علت تعطیلی این سالن را بعضی بدگویی‌های مردم از سینما و در نتیجه کفرآمیز بودن سینما از سوی شیخ فضل‌الله نوری می‌دانند و به روایتی دیگر چون صحاف‌باشی جزو مشروطه‌خواهان بوده، بر اثر درگیری‌هایی که با دربار داشته و بدگویی‌هایی که از سینما صورت می‌گرفته، بهانه‌ای دست درباریان می‌افتد و سینما به تعطیلی کشانده می‌شود.

 

بدنبال این اتفاق، صحاف‌باشی پروژکتور خود را به آرداشس پادماگریان (اردشیرخان) واگذار می‌کند. وی پس از تحمل رنج فراوان اموال و اجناس خود را فروخت و در ۱۲۸۶ تبعید و راهی کربلا شد و پس از مدتی به هند مهاجرت نمود. (ویکی پدیا)

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مداد مشکی

کسب‌وکار
تبلیغات