تاریخ انتشار : یکشنبه 11 شهریور 1403 - 15:16
کد خبر : 21274

شعبده‌بازی در نظام آموزشی و سیلی امتحانات نهایی؛ فقط معلم‌ها می‌دانند چه خبر است

شعبده‌بازی در نظام آموزشی و سیلی امتحانات نهایی؛ فقط معلم‌ها می‌دانند چه خبر است
آمار قبولی به شکل تصنعی بالا نگاه داشته می‌شود. دل مدیران، معلمان، والدین و شاگردان خوش می‌ماند که همه چیز مرتب است. پس هیچ‌کس دنبال پیدا کردن مشکل و یافتن راه حل نمی‌رود؛ تا اینکه امتحانات نهایی می‌شوند. سیلی محکمی که خواب از چشم همه می‌پراند.

یکی از ناکام‌کننده‌ترین لحظات زندگی هر معلمی، لحظه‌ی تصحیح اوراق پایان ترم است. وقتی نتیجه‌ی یک سال در سرما و گرما رفتن و آمدن و به ناچار چون انبیاء زیستنش شده است این! یک برگه‌ی سفید با مقادیری غلط املائی و انشائی و چند فرمول نصفه که به مدد امداد‌های غیبی فرود آمده‌اند. آیا شاگرد می‌افتد؟ نه.

 

مدیران مستقیم یا غیرمستقیم از معلم می‌خواهند به هر ترتیب آمار قبولی‌اش را بالا ببرد. برای این کار روش‌های تمیز و محترمانه‌ای وجود دارد؛ گشاده‌دستی در تصحیح برگه‌ی دانش‌آموز، افزودن بر نمرات مستمر، رساندن جواب سر جلسه‌ی امتحان یا دادن نمونه‌ی سؤالات قبل از آزمون و غیره.

 

آمار قبولی به شکل تصنعی بالا نگاه داشته می‌شود. دل مدیران، معلمان، والدین و شاگردان خوش می‌ماند که همه چیز مرتب است. پس هیچ‌کس دنبال پیدا کردن مشکل و یافتن راه حل نمی‌رود؛ تا اینکه امتحانات نهایی می‌شوند. سیلی محکمی که خواب از چشم همه می‌پراند.

 

همه انگشت به دهان می‌مانند که چرا معدل نمرات کشور به طرز مضحکی ۸ تا ۱۱ شده است؟ والدین می‌پرسند چطور بچه‌ای که همیشه ۱۸ و ۱۹ می‌گرفت؛ حالا افتاده است؟ مدیران سری تکان می‌دهند و فقط معلم‌ها می‌دانند که چه خبر است؛ معلم‌‌ها که معمولا کسی نظرشان را نمی‌پرسد. آن‌ها را گوش به فرمان اوامر و بخشنامه‌ها می‌خواهند نه متفکران حوزه‌ی آموزش.

 

شعبده‌ای در کار نیست. فقط با نهایی شدن آزمون‌ها، فرصت‌ انواع تقلب از بین رفته است. با گمنامی برگه‌ها نیز لزومی به گشاده‌دستی نبوده است. البته از خستگی، خطای انسانی و حق‌الزحمه‌ خنده‌دارش هم فاکتور می‌گیریم.

 

 

حالا باید دنبال مقصر گشت و گردن معلم از مو نازک‌تر است. معلم که وقت پرداخت حقوق و مزایا پیامبر است، اما در ناهنجاری‌های اجتماعی متهم ردیف اول. ولی آیا نادیده گرفتن سهم مدیران، دانش‌آموزان، والدین و مؤلفان کتب درسی کمکی به بهبود اوضاع می‌کند؟

 

مدیرانی که معلمان درستکار را آزار می‌دهند، آمار دروغین را به حقیقت ترجیح می‌دهند و  کاری به خلاقیت، اخلاق و سواد معلم ندارند. و اگر وارد این بازی پنهان نشوید حذف‌تان می‌کنند. چقدر می‌شود جنگید؟ با چند نفر؟ به چه بهایی؟

 

این میانگین کشوری است با بیشترین حجم کتب کمک درسی.در کشورهای پیشرفته حتی کتاب درسی را هم با احتیاط چاپ می‌کنند و کتاب کمک درسی اصلا معنا ندارد. کجای دنیا یک دانش‌آموز مجبور است برای فهمیدن کتاب درسی‌اش ده کتاب موازی تهیه کند؟ یا برای شرکت در کنکور ده کلاس موازی برود؟ این چه آشفته‌بازاری است که در نظام آموزش و پرورش ساخته‌ایم و به آن اصرار داریم؟

 

آموزش یک فرایند دوسویه است. فرد باید دلش بخواهد دانش را بیاموزد تا آن‌وقت منِ معلم بتوانم به او بیاموزانم. چشم باز کنیم و ببینیم که فرد نمی‌خواهد و از سر اجبار و تهدید می‌خواند؛ اصلا لزومی نمی‌بیند این دروس را بیاموزد. آیا مختصات انسان امروزی و نیازهایش در عصر دیجیتال همان است که صد سال پیش بود؟ ما حاضریم لباس صد سال پیش را بپوشیم که توقع داریم دانش‌آموز به شیوه‌ی صد سال پیش و محتوای هزار سال پیش علاقه نشان بدهد و به وجد بیاید؟

 

مرتبط:

بحران «کسری آموزگار» و مساله «طلبه-معلم‌»ها

مقصر افت معدل دانش‌آموزان

لام تا کام نظام آموزشی ما

 

یک‌بار منصفانه خروجی این سیستم فشل را بگیریم. بدون دروغ و داده‌سازی. ببینیم بین کشورهای دنیا یا اصلا در قیاس با خودمان کجا هستیم؟ چه ضرورتی دارد یک شاگرد دبیرستان ۱۲، ۱۳ عنوان درسی مختلف را بخواند؟ قرآن بخواند درست؛ تعلیمات دینی را هر سال بخواند؟ در اجتماعی و جامعه‌شناسی همان مطالب را تکرار کند؟ زبان عربی را هم اجبارا بخواند؟ خروجی‌اش چیست؟ عربی حرف می‌زند؟ کدام یک از ما آن درس‌ها یادش مانده؟ عوضش کلی طلاق داریم؛ چون آدم‌ها سواد رابطه و مدیریت خشم بلد نیستند.

 

با این‌همه هنوز در حوز‌ه‌ی ایدئولوژی حس می‌کنیم کم‌کاری کرده‌ایم و لازم داریم هزار نهاد موازی برای تقویت فرهنگ دینی و توجیه این نسل بسازیم. نهایتا فکر کنیم با استخدام روحانی به جای تربیت معلمِ خلاق مشکلات‌مان حل می‌شود!

 

در علوم و ریاضیات هم کتاب‌ها آشفته و بی‌فایده‌اند. سر و ته ندارند و مشکل تطابق ساعت تدریس با حجم مطلب پدر معلم‌ها را درآورده. معلم‌ها به آب و آتش می‌زنند تا فقط مباحث را تمام کنند، جا افتادن‌شان به کنار.

 

آموزش و پرورش ما یک هیولای بدقواره است. کی ممکن است دوستش بدارد؟ جایگاه ورزش، هنر، موسیقی، ادبیات کلاسیک و آثار مهم جهان و سبک زندگی نوین در آموزش و پرورش ما کجاست؟ چطور به تفاوت‌های فرهنگی اقوام مختلف اهمیت داده می‌شود؟ چطور ملی‌گرایی و احساس مسئولیت اجتماعی تقویت می‌شود.

 

اگر دلسوزی برای وطن وجود دارد و دستش به جایی می‌رسد باید تحول عظیمی در نگرش به آموزش ایجاد کند. شاید بتوانیم تا مدتی نفت بفروشیم و تکنولوژی و صنعت را وارد کنیم، اما نیروی متخصص و متعهد به وطن خریدنی نیست. باید او را با دقت و ظرافت و عشق پرورش داد.

 

✍🏻 دکتر کوثر شیخ نجدی

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مداد مشکی

کسب‌وکار
تبلیغات